Part 34

39 6 0
                                    

هیونگ وون گوشیش رو روی پاش میذاره و با صدایی که بقیه بشنون میگه:"سونگ وو داره با سجون صحبت میکنه..بیاید تا وقتی صحبتشون تموم بشه منتظر بمونیم..شاید هم قبلش مین هیوک بیاد.."

کی هیون از جاش بلند میشه و با عصبانیت جواب میده:"مین هیوک بیاد؟..اون عوضی میخواد بیاد این جا؟..روش میشه که بیاد؟.."

نفس عمیقی میکشه و ادامه میده:"این دیگه یه اتفاق بین اعضای گروهمون نیست!..این دیگه فقط آسیب دیدن تو و چانگ کیون نیست!..این آینده گروه و آینده کاریمونه!..متوجه هستید چه اتفاقی افتاده الان؟"

وونهو با صدای نه چندان بلندی جواب میده:"مقاله پشت مقاله..فن هامون..نتیزن ها..کمپانی..و هیت هایی که قراره بگیریم!"

کی هیون با تحکم تایید میکنه:"دقیقا!"

دستش رو بین موهاش میکشه و بعد به اعضا اشاره میکنه:"شماها رو نمیدونم!..ولی اگه بتونیم از این دردسر عبور کنیم..من یکی دیگه نمیخوام با این عوضی تو یه گروه باشم!"

و به سرعت به سمت راه پله قدم برمیداره..چانگ کیون به سمت شونو برمیگرده و بهش نگاه میکنه..شونو هم سرش رو بین دست هاش گرفته و نفس های عمیق میکشه..

هیونگ وون عصبی پاهاش رو تکون میده و وونهو لئو رو محکم تر بغل میکنه..

چند دقیقه بدون هیچ حرفی و به کندی سپری میشه تا اینکه صدای زنگ گوشی شونو همه رو از فکر بیرون میکشه..شونو به گوشیش نگاه میکنه و با آه بلندی میگه:"منیجرهیونگ داره بهم زنگ میزنه!"

و بعد درحالی که تماسش رو جواب داده به سمت اتاقش میره..

وونهو و چانگ کیون،نگاه غمگین و نگرانشون رو به هم میندازن و بعد هردو به سمت هیونگ وون برمیگردن..هیونگ وون همچنان پاهاش رو تکون میده و به گوشیش زل زده..

"منم میرم توی اتاقم.."

چانگ کیون رو به وونهو زمزمه میکنه و لئو رو در آغوش میگیره..بلند میشه و درحالی که قدم های کوتاه برمیداره به سمت راه پله میره..

چراغ های طبقه دوم خاموشه و چراغ اتاق کی هیون هم همین طور..ولی چراغ اتاق جوهان روشنه و چانگ کیون واقعا دلش میخواد بدونه داره چیکار میکنه..

شونه هاش رو بالا میندازه و به سرعت وارد اتاق خودش میشه..لئو رو که روی زمین میذاره متوجه میشه که لئو دلش میخواد باهم بازی کنن..ولی تنها چیزی که میتونه بهش بگه رو به زبون میاره:"الان نه لئو!..واقعا حوصله ندارم!..."

لئو یک بار پارس میکنه و بعد از اینکه چندلحظه با چانگ کیون چشم تو چشم هم نگاه میکنن،سرش رو پایین میندازه و به سمت عروسکش که گوشه اتاق افتاده میره تا با اون بازی کنه.

چانگ کیون روی تختش دراز میکشه و دوباره متن مقاله رو میخونه..و برای چندین لحظه بازهم به عکس نگاه میکنه.

⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)Where stories live. Discover now