هیونگ وون گوشیش رو روی پاش میذاره و با صدایی که بقیه بشنون میگه:"سونگ وو داره با سجون صحبت میکنه..بیاید تا وقتی صحبتشون تموم بشه منتظر بمونیم..شاید هم قبلش مین هیوک بیاد.."
کی هیون از جاش بلند میشه و با عصبانیت جواب میده:"مین هیوک بیاد؟..اون عوضی میخواد بیاد این جا؟..روش میشه که بیاد؟.."
نفس عمیقی میکشه و ادامه میده:"این دیگه یه اتفاق بین اعضای گروهمون نیست!..این دیگه فقط آسیب دیدن تو و چانگ کیون نیست!..این آینده گروه و آینده کاریمونه!..متوجه هستید چه اتفاقی افتاده الان؟"
وونهو با صدای نه چندان بلندی جواب میده:"مقاله پشت مقاله..فن هامون..نتیزن ها..کمپانی..و هیت هایی که قراره بگیریم!"
کی هیون با تحکم تایید میکنه:"دقیقا!"
دستش رو بین موهاش میکشه و بعد به اعضا اشاره میکنه:"شماها رو نمیدونم!..ولی اگه بتونیم از این دردسر عبور کنیم..من یکی دیگه نمیخوام با این عوضی تو یه گروه باشم!"
و به سرعت به سمت راه پله قدم برمیداره..چانگ کیون به سمت شونو برمیگرده و بهش نگاه میکنه..شونو هم سرش رو بین دست هاش گرفته و نفس های عمیق میکشه..
هیونگ وون عصبی پاهاش رو تکون میده و وونهو لئو رو محکم تر بغل میکنه..
چند دقیقه بدون هیچ حرفی و به کندی سپری میشه تا اینکه صدای زنگ گوشی شونو همه رو از فکر بیرون میکشه..شونو به گوشیش نگاه میکنه و با آه بلندی میگه:"منیجرهیونگ داره بهم زنگ میزنه!"
و بعد درحالی که تماسش رو جواب داده به سمت اتاقش میره..
وونهو و چانگ کیون،نگاه غمگین و نگرانشون رو به هم میندازن و بعد هردو به سمت هیونگ وون برمیگردن..هیونگ وون همچنان پاهاش رو تکون میده و به گوشیش زل زده..
"منم میرم توی اتاقم.."
چانگ کیون رو به وونهو زمزمه میکنه و لئو رو در آغوش میگیره..بلند میشه و درحالی که قدم های کوتاه برمیداره به سمت راه پله میره..
چراغ های طبقه دوم خاموشه و چراغ اتاق کی هیون هم همین طور..ولی چراغ اتاق جوهان روشنه و چانگ کیون واقعا دلش میخواد بدونه داره چیکار میکنه..
شونه هاش رو بالا میندازه و به سرعت وارد اتاق خودش میشه..لئو رو که روی زمین میذاره متوجه میشه که لئو دلش میخواد باهم بازی کنن..ولی تنها چیزی که میتونه بهش بگه رو به زبون میاره:"الان نه لئو!..واقعا حوصله ندارم!..."
لئو یک بار پارس میکنه و بعد از اینکه چندلحظه با چانگ کیون چشم تو چشم هم نگاه میکنن،سرش رو پایین میندازه و به سمت عروسکش که گوشه اتاق افتاده میره تا با اون بازی کنه.
چانگ کیون روی تختش دراز میکشه و دوباره متن مقاله رو میخونه..و برای چندین لحظه بازهم به عکس نگاه میکنه.
YOU ARE READING
⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)
FanfictionMonsta x & Victon Couple : Jookyun-Joohyuk-Junhyuk-woohyuk-Woowoon-Showki ••• +آدما عروسک هایی برای ارضای هوس های تو نیستن!چرا نمیتونی اینو بفهمی؟ -من هیچ وقت آدم هارو عروسک هایی برای بازی کردنم تصور نمیکنم! این خود آدمان که دوست دارن بازیچه ی من بش...