ساعت روی دیوار نه شب رو نشون میده. .سجون درحالی که روی شکمش دراز کشیده به اجزای صورت مین هیوک نگاه میکنه و فکر میکنه..به هیونگ وون..چانگ کیون..جوهان..سونگ وو هیونگش و درآخر به خودش که برای متوقف کردن مین هیوک دست به چنین کاری زده..تظاهر به حسی که نداره..تظاهر به آدمی که نیست..و انجام کاری که حتی فکرش رو هم نمیکرد..حالا که شروعش کرده بود نمیتونه به عقب برگرده..ولی حس عجیبی .وجودش رو گرفته..حسی که باعث میشه به درست بودن کارش شک کنه..این سوال که چرا مین هیوک تبدیل به چنین آدمی شده تو ذهنش شکل بگیره..و اینکه..ارزشش رو داره که به خاطر انتقام گرفتن و پیدا کردن نقطه ضعف با کسی بخوابه که نه تنها ازش خوشش نمیاد بلکه میتونه بگه که ازش متنفره؟
نفس عمیقی میکشه و بعداز جلوبردن دستش،انگشتش رو روی ابروی مین هیوک میکشه و با خودش فکر میکنه"فقط یه نقطه ضعف..فقط یکی..فقط همین رو ازت میخوام هیونگ..اون وقت..همه چی تموم میشه...فکر میکنم این برای خودتم بهتر باشه..اینکه دست از عوضی بودن و متنفر کردن بقیه از خودت برداری.. "
مین هیوک با حس چیزی روی پیشونیش کمی تکون میخوره و با چشم های نیمه باز بهش نگاهی میندازه..دستش رو بالا میاره و با گرفتن مچ دست سجون،اون رو پایین میاره و با کشیدنش سجون رو به خودش نزدیک تر میکنه. .
چشم های مین هیوک دوباره بسته میشه و این بار سر سجون روی بالشت مین هیوک قرار داره..نفس کشیدن مین هیوک کاملا نشون دهنده ی اینکه دوباره خوابش برده و همچنان مچ دست سجون رو محکم گرفته. .
نگاه سجون روی پلک های بسته ی مین هیوک تا چنددقیقه ی بعد که خوابش ببره باقی میمونه. .
**
نور آفتاب از پشت پرده هم خودش رو به چشم های سجون میرسونه و باعث میشه کم کم از خوابی که در اون غرق شده بود بیدار بشه..هرچند،به خاطر کابوس های مختلفی که تا لحظه ی بیداریش دیده بود از بیدار شدن اصلا ناراضی نیست..نفس عمیقی میکشه و با باز کردن پلک هاش با مین هیوکی مواجه میشه که درحالی که سرش رو به سمت مخالف چرخونده و پاهاش و دست هاش تکون خوردن،همچنان دست سجون رو محکم گرفته و سجون تازه میفهمه که چرا توی خواب دستش درد میکرد..با دست دیگش،مچش رو به سختی از بین انگشت های حلقه شده ی مین هیوک آزاد میکنه و به خاطر خواب رفتگی و در کنار اون دردی که توی بازوش میپیچه اخم هاش توی هم میره. .
به آرومی روی تخت میشینه،گوشیش رو از روی میز کنار تخت برمیداره و خودش رو به حموم میرسونه. .
در رو به آرومی میبنده و بعد جلوی آینه وایمیسته..به خودش نگاه میکنه و آه نه چندان آرومی میکشه..گوشی ش رو روشن میکنه و بعداز بالا اومدن گوشیش با پیام هایی که از طرف سونگ وو،هانسه و هیونگ وون داره مواجه میشه..و البته پیام هایی از سمت منیجر که مشخصه با عصبانیت تایپشون کرده. .
ŞİMDİ OKUDUĞUN
⇢ᴄʀɪᴍɪɴᴀʟ ( MX Ver)
Hayran KurguMonsta x & Victon Couple : Jookyun-Joohyuk-Junhyuk-woohyuk-Woowoon-Showki ••• +آدما عروسک هایی برای ارضای هوس های تو نیستن!چرا نمیتونی اینو بفهمی؟ -من هیچ وقت آدم هارو عروسک هایی برای بازی کردنم تصور نمیکنم! این خود آدمان که دوست دارن بازیچه ی من بش...