part 11

18.9K 2.1K 311
                                    


یونگی با تعجب و ترس گفت: دخترت؟
جیمین که بوی یونگی و حس کرده بود متعجب نشد به سمتش چرخید و با آرامش گفت:آره دخترمه

تن سرد یونگی کوره آتیش شده بود از حس حسادت می‌سوخت که چرا جیمین از اون فرزندی نداشت اما از اون هرزه ای که یه شب باهاش خوابیده بود بچه دار شده بود
با پوزخندی گفت:پس اون آشغال حاملت کرده؟
جیمین لبخندی به حسادت عشقش زد و گفت: کسی منو حامله کرد که هرزه نبود عشقم بود ولی مثل یه عوضی فرار کرد
یونگی اخم هاش و تو هم کشید و گفت:منظورت چیه؟
جیمین نگاهی به دختر زیباش کرد و گفت: وقتی که اون اتفاق تو هیتم افتاد چند روزی میشد که باردار بودم بعدش میخواستم بهت بگم ولی تو رفته بودی......برای همیشه
به چشمای خیس یونگی نگاه کرد و گفت:بچه توئه اسمش هم یونجیه
یونگی با قدم های بیتابش خودش و به قنداق رفت و یونجی و آروم بغل کرد حسی رو تجربه کرده همیشه ارزوش بود
همیشه میخواست عشق زیباش به امگای مهربون و فداکارش یه حاصل داشته باشه
ولی بعد از اون اتفاق تمام آرزو هاش پژمرده شده بود حالا دوباره همون عشق قدیمی برگشته بود تا با یه هدیه زیبا رابطه ترک خوردشون و ترمیم کنه

دختر بچه با دیدنش شروع به خندیدن کرد و دستش به صورت یونگی کشید
بغض مرد با این حرکت شکست میخواست با دخترش حرف بزنه بهش بگه که متاسفه ولی گریه نمی‌ذاشت
جیمین از پشت بغلش کرد و سرش و رو شونش گذاشت و گفت:نگاه کن چقدر خوشگله
یونگی خنده آرومی کرد و گفت: شبیه توئه
جیمین سرش و تو گردن عشقش فرو کرد و عطرش و بعد مدتها بویید یونگی از نفس های داغ گرگینه به خودش غرق لذت شد
گرگینه زیبا همیشه برای رفع دلتنگی گردنش و می بویید و هنوز هم این عادتش رو داشت

جیمین جمله ای که مدتها بود توی قلبش مونده بود و گفت:دلم برات تنگ شده بود
یونگی با شنیدن اعتراف شیرین جیمین دیگه دلیلی برای پس زدنش نداشت پس گفت:منم
یونگی نگاهی به چهره متعجب بچش کرد و گفت: اتاق من براتون امنه میتونید اونجا بمونید
جیمین:ولی من باید دنبال برادرم بگردم
یونگی:اونم به موقش

🩸🩸🩸🩸🩸
جونگ کوک رو تخت  پادشاهیش تنها نشسته بود و به قرار داد نگاه میکرد نیاز داشت که این قرار داد تو ابعاد گسترده ای توی سرزمینش تاثیر بذاره ولی به هیچ کدوم از وزراش اعتماد نداشت که این مسئولیت و بهشون بسپره پس کسی و خبر کرده بود که خودش هم باورش نمیشد یه روز ازش کمک بگیره

نگهبان دم در فریاد زد:مشاور پادشاه وارد میشوند

در باز شد و جونگ کوک به مرد مقابلش نگاه کرد که چطور با اون لباس اینقدر عوض شده بود ولی باز هم قابل اعتماد بود



در باز شد و جونگ کوک به مرد مقابلش نگاه کرد که چطور با اون لباس اینقدر عوض شده بود ولی باز هم قابل اعتماد بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Kookv fucking sperm [ Completed ]Where stories live. Discover now