part 2

25.8K 2.8K 847
                                    



جئون جونگ کوک تو کتابخونه قصر خون‌اشامان مشغول مطالعه بود که صدای را از دوردست شنید(خون‌آشام شنوایی خیلی قوی داره)
بوم
بوم
بوم
بوم

صدای ضربان قلب بود اما چرا اینقدر جونگ کوک و به سمت خودش می‌کشید؟
مگه صدای ضربان چه کسی بود؟؟؟
ناگهان تمام بدن سردش داغ شد
خشمی عجیب و حس میکرد
مثل زمانی که کسی جلوی چشمات همسرتو می‌بوسه
جونگکوک با چشمای رنگ خونش ناپدید شد

تهیونگ خودشو تو کت شلوار زیباش نگاه میکرد تا یه ساعت دیگه عروسیش بود قرار بود با دختری که چند سال باهاش دوست بود و بهش علاقه داشت ازدواج کنه
صدای زنونه‌ای تو اتاق پیچید:عشقم واقعا زیبا شدی

تهیونگ به سمت نانسی برگشت و با دیدن لباس زیباش و آرایش ملایمش لبخندی زد و گفت:تو زیباتر شدی عزیزم

ناگهان شکمش درد عجیبی گرفت نانسی وقتی قیافه در همش را دید گفت:خوبی عشق؟؟
تهیونگ لبخندی زد و گفت:آره عزیزم خوبم

نانسی چند قدم جلو اومد و گفت:استرس دارم بوسم کن لطفاً

ته یونگ به دوست دختر لوسش خندید و گفت:بیا اینجا
کمرش و گرفت و لباشو بوسید
نانسی دختر بدی نبود تهیونگ رو دوست داشت ته هم اونو دوست داشت ولی بعضیا مال هم نیستن
به همین راحتی

بوسه های آرومی که روی لب هم میذاشتن شیرین و عاشقونه بود
اما به اندازه یه پلک زدن ته دیگه لب های نانسی و حس نکرد و پشت سرش صدای وحشتناکی اومد وقتی چشماشو باز کرد دید نانسی گوشه اتاق بیهوش افتاده
خواست به سمتش بره که صدای خشمگینی شنید:یه قدم به سمتش بری گردنشو می‌شکنم پس سر جات وایسا

تهیونگ به پشت سرش نگاه کرد و جونگکوک عصبانی و دید با خشم یقه کوک و گرفت و تو صورتش فریاد زد: اشغال کثافت چه بلایی سرش آوردی حروم زاده؟؟
جونگکوک:دهنتو ببند تا خودم برات نبستمش
ته پوزخندی زد و گفت:فکر کردی چه خری هستی ها؟؟؟

قبل از اینکه جملش تموم شه خودشو تو اتاق تاریکی دید و بیشتر عصبانی شد:منو برگردون اشغال من تا یه ساعت دیگه عروسیمه

جونگ‌‌کوک تو یک صدم ثانیه به دیوار چسبوندش در حالی که گردنشو محکم گرفته بود با حرص تو صورتش گفت:اینکه الان نمیکشمت بخاطر اینه که بچمو بارداری وگرنه مجازات هرزگیت مرگه دوما بار آخرت باشه اسم اون مراسم کوفتی و اون از خودت هرزه تر و تو قصر من میگی

تهیونگ خواست خشمش و بروز بده که فشار دست جونگکوک روی گلوش بیشتر شد طوری که نفسش برید
جونگکوک دوباره با حرص غرید: نمیخوام هیچ حرفی از دهنت دربیاد فهمیدی؟؟

بعد با قدرت روی زمین پرتش کرد و از اتاق خارج شد
تهیونگ گلوشو می مالید و سعی میکرد نفس بکشه
روی زمین دراز کشید و به حرفایی که شنیده بود فقط کرد
چرا اون مرد به خودش اجازه میداد بهش دستور بده
اون حامله نبود یه پسر بود و همیشه دوست دختر داشت

Kookv fucking sperm [ Completed ]Where stories live. Discover now