_ جونگ کووووووووووک من تشنمهههههههههههه
_ جونگ کووووووووووک این لباس چرا ابیهههههه
_ جونگ کوووووک سریع بیا اینجا زود باااااااایته مین پشت در اتاق وایساده بود و میخندید
جونگ کوک مقابلش ظاهر شد و چشم غره ای به در بسته اتاقی داد که ته توش بود بعد با غر غر گفت:هووووف این دیگه چه کوفتیه این دیگه چه اوضاعیههههههته مین خندش و جمع کرد و گفت:بابا تازه دو هفته گذشته باید دو هفته دیگه هم تحمل کنی
جونگ کوک چشماش و ریز کرد و گفت:گفتنش راحته من بدبخت باید عین کلفت این ور و اون ور برم و کار های آقا رو انجام بدم
ته مین سرش و تکون داد و گفت:من دیگه میرم به کار های کشور برسم تا راحت تر باشی
جونگ کوک رو شونه پسرش زد و وارد اتاق شد
ته رو ی تخت خوابیده بود و پاهاش و تو خودش جمع کرده بود جونگ کوک میدونست این حالت خوابیدن براش خوب نیست هوفی کرد و به سمتش رفت تا پاهاش و باز کنه اما ته دستش و پس زد و دماغش و بالا کشید
جونگ کوک ابرو بالا انداخت و گفت:داری گریه میکنی؟
ته پتو رو روی خودش کشید و گفت:ولم کنجونگ کوک دیگه مطمئن شد که داره گریه میکنه پس کنارش خوابید و پتو رو کنار زد سرش و تو گردن ته فرو برد و گفت:چی ناراحتت کرده عشقم
ته آروم اشکاش و پاک کرد و گفت:هیچی
جونگ کوک دستش و دورش حلقه کرد و شکم بالا اومدش و نوازش کرد با صدای آرومی گفت:بهم بگو عزیزم ..... چی شدهته آروم به سمتش چرخید و با چشمای خیس بهش نگاه کرد جونگ کوک هیچی نگفت و منتظر موند تا ته حرفش و بزنه
اما به جای حرف زدن چند تا مشت محکم به سینش زد که واقعا دردش گرفت
با چهره جمع شدش گفت:اخخخ تهتهیونگ با عصبانیت گفت:تو حق نداری دیگه من و نخوای حتی اگه من اذیت بکنم هم باید من و بخوای باید من و دوست داشته باشی اصلا باید به زور نگهم داری
جونگ کوک نمیتونست بفهمه چرا ته داره این ها رو میگه:عشقم معلومه که ولت نمیکنم و حتی اگه شده به زور هم نگهت میدارم چرا این ها رو میگی
تهیونگ به لباس مردونش چنگ زد و گفت:چون میدونم از دستم خسته شدی
جونگ کوک لبخندی زد و گفت: اینجوری نیست زندگیم باور کن ازت خسته نشدم من هنوز هم عاشقتم
ته چشمای زیباش و نشون داد و گفت:دروغ که نمیگی ؟؟؟
جونگ کوک خندید و گفت: معلومه که نمیگم
ته رو آروم بغل کرد تا به شکمش فشار نیاد بعد سرش و نوازش کرد تا آروم بشه🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸🩸
دو هفته بعد
یونگی رو تخت بالا سر ته نشسته بود
همه منتظر دورش وایساده بودن ته مین و جیمین دستای هم و گرفته بودن و از استرس فشار میدادن
جونگ کوک هم کنار ته نشسته بود و منتظر یه جواب بود
YOU ARE READING
Kookv fucking sperm [ Completed ]
Fanfictionاسپرم لعنتی🍸 کاپل ها:کوکوی، یونمین، نامجین ژانر:خون آشام خشن امپرگ اسمات _جونگ کوک با چشمانی که از خشم سرخ شده بود به مراسم ازدواج نگاه میکرد با خشم غرید:به چه جراتی با بچه من تو شکمش داره ازدواج میکنه وضعیت: پایان یافته