part 22

14.1K 1.7K 457
                                    




ده سال بعد

تهیونگ لب پنجره وایساده بود و داشت با لبخند به مبارزه پسر ده سالش نگاه میکرد تو این ده سال خیلی چیزها عوض شده بود
سرزمین خون اشاما دیگه یه جای ترسناک و تاریک نبود با به دنیا اومدن ته مین انگار نور به این سرزمین تابیده بود
رابطش با جونگ کوک هم روز به روز داشت بهتر شده بود اون ها یه زوج عاشق بودن که هر کسی گذشتشون و نمیدونست فکر میکرد سال هاست عاشق همن

وقتی دستای جونگ کوک دور کمرش حلقه شد از افکارش بیرون اومد ساعد های جونگ کوک و که با لباس اشرافی پوشیده شده بود نوازش کرد و سرشو به شونش تکیه داد
پادشاه گونشو بوسید و گفت:تهیونگا

ته عاشق وقتایی بود که جونگ کوک اسمش و صدا می‌زد اینجور صدا زدن های پادشاه تپش قلبش و صد برابر میکرد
جونگ کوک خنده آرومی کرد
ته با تعجب گفت:به چی میخندی؟
جونگ کوک به چشمای تیرش نگاه کرد و گفت:هنوزم ضربان قلبت وقتی اسمت و صدا میزنم بالا می‌ره

ته با عصبانیت الکی گفت:اصلا ولم کن میخوام برم

تقلا کرد تا از آغوش جونگ کوک بیرون بیاد ولی جونگ کوک در حالی که می‌خندید اون و محکم تر نگه داشت ته رو چرخوند تا بتونه صورتش و ببینه

ته با حالت قهر صورتش و سمت دیگه ای چرخوند
جونگ‌‌کوک گونشو بوسید ولی ته واکنشی نداد پس دماغش و بوسید لبخندی رو لب ته نشست
جونگ کوک تمام صورتش و بوسه بارون کرد و دماغش و به گردن ته کشید که باعث شد بخنده و بازو های جونگ کوک و محکم بگیره

بعد چند ثانیه دست از اذیت کردن هم برداشتن

جونگ کوک به چشمای ته خیره شد و در حالی که بازوش و نوازش میکرد گفت:ته من یه چیزی می‌خوام
تهیونگ به مهربونی صورتش و تو دستاش گرفت و گفت:چی میخوای جونگ کوکا

پادشاه با لبخند کوچیکی گفت:یه بچه دیگه

چشمای ته درشت شد
هم از تعجب هم خجالت

سرش و پایین انداخت و لبش و گاز گرفت
این کار دلبرانش به چشم جونگ کوک خیلی قشنگ اومد سر ته رو بالا آورد و لباش و محکم بوسید
ته نفس عمیقی کشید و خودش و به دست جونگ کوک سپرد
جونگ کوک از روی زمین بلندش کرد و روی تخت انداختش رو بدن ته خیمه زد لباش و به بازی گرفت

دستای ته به سمت دکمه های لباسش رفت و با عجله بازشون کرد
جونگ کوک برای لحظه ای ازش جدا شد تا لباسش و در بیاره بعد پیراهن بلند ته رو از تنش در آورد و دوباره مشغول بوسیدنش شد لبای ته پف کرده بود و با لذت ناله میکرد
لبای جونگ کوک رو پوست تنش می‌رقصید و هر جایی که میتونست و ستایش میکرد این حقیقت بود که تو این چند سال ذره ای هم از عطش و عشقش کم نشده بود بلکه هر روز داشت بیشتر تو این آتیش لذت بخش میسوخت

Kookv fucking sperm [ Completed ]Where stories live. Discover now