ᴀꜰᴛᴇʀ ꜱᴛᴏʀʏ

9.6K 1.1K 203
                                    


دلم واستون تنگ شده بود..

پس گفتم به مناسبت ۱۰k شدن بوک، یه افتر استوری هات بدم خدمتتون..

هرچند خیلی حرفه ای نیستم تو اسمات نوشتن،
ولی خب مهم نیته، عه! *خنده






نیشخندی زد و به پسرکی که پشت به او درحال صحبت کردن با تلفن بود خیره شد..

تهیونگ که نگاه خیره ی اورا بر روی خودش احساس می کرد آب دهانش را
قورت داد- هیونگ نگران نباش، جانگ کوک اومده پیشم..

صدای خنده ی جیمین از آن طرف خط بلند شد-
ایول به سرعت عمل، قشنگ استفاده کنید چون فردا عصر یونگی کارش تموم میشه و بر میگردیم...

تهیونگ خواست چیز دیگری بگوید اما با احساس گرمای تن جانگ کوک، درست پشت
سرش ساکت شد و آب دهانش را قورت داد..

صدای جیمین بلند شد- ته؟ چیشد؟
پسرک لبخندی استرسی رو به جانگ کوکی که با چشم های خمار شده نگاهش می کرد زد- چیـ..چیزی نشده..

-آها، خب داشتم می گفتم، احتمالا فردا..
جیمین می گفت و می گفت، اما تهیونگ با احساس کردن لب های خیس پسر بزرگ تر،
آن هم درست پشت گردنش، دیگر متوجه جیمین نبود..

جانگ کوک با دیدن گونه های سرخ شده ی او لبخند کمرنگی زد و در حالی که پیراهن
گشاد و سفید رنگ را از شانه ی آزاد می کرد،

بوسه هایش را تا روی سر شانه ی لخت او ادامه داد که نفس در سینه ی تهیونگ حبس شد..

خواست با دستش مانع او شود، اما انگار جانگ کوک قصدش را زودتر فهمید،

چون هردو دست اورا با یک دست گرفت و اورا بیشتر به خودش چسباند..

در همان حین پیراهن اورا کاملا از تنش درآورد و باعث مور مور شدن پسرک،
بخاطر احساس سرمای اتاق شد..

با شنیدن صدای شاکی جیمین به خودش آمد- نمی خوای جواب بدی؟
درحالی که سعی می کرد دست هایی که سعی در درآوردن شلوارش را داشتند نادیده بگیرد لب زد- چیو هیـ..هیونگ؟

جیمین با گیجی لب زد- چی چیو؟ میگم دارو هاتو قشنگ خوردی این چند روز؟

با برهنه شدن تمام بدنش اب دهانش را قورت داد، صدای لباس های جانگ کوک را می شنید..

تند تند لب زد- آ..آره هیونگ..
-تهیونگ اونجا چخبره؟

جانگ کوک خیره به چهره ی خجالت زده ی پسرکش لبخندی زد و بوسه ی دیگری بر روی گردنش گذاشت،

Game | KOOKVWhere stories live. Discover now