ʜᴇʟᴘ

8.3K 1.4K 269
                                    



تهیونگ آب دهانش را قورت داد و با لحنی کنجکاو و مضطرب لب زد-
چ..چن..چندشت نمی شه؟

جانگ کوک لبخندی زد و درحالی که در کابینتی را باز می کرد تا چسب زخمی برای
پسرک دربیاورد لب زد- هر کی جای تو بود چندشم می شد..

با پیدا کردن چسب زخم لبخندی زد- ولی خب این تویی کیم تهیونگ..

جانگ کوک با نشنیدن
جوابی از تهیونگ سریعا به سمتش چرخید اما با دیدن صحنه مقابلش چشمانش گرد شدند..

تانی (سگ کوکی) خودش را مدام به پاهای کوچک پسرک می مالید و تهیونگ با
لبخندی که بر روی لب هایش جا خوش کرده بود، فارغ از دنیای اطرافش مشغول نوازش کردن او بود..

جانگ کوک نیشخندی زد و دست زخمی اورا در دست گرفت-
فکر کردم ازش می ترسی..

تهیونگ سری تکان داد- خدای من نه.. اون خیلی کیوته.. من فقط یکم شوکه شدم..

جانگ کوک چسب زخم را آهسته بر روی زخم انگشت پسر چسباند و خیره به سگ کوچک
لب زد- وقتی ۲ ماهش بود برام گرفتنش، یادمه همه جاش زخمی بود و خیلی کثیف..

دستی بر روی موهای سیاه رنگش کشید- بخاطر رنگش کسی نمی خواستش ولی..

تهیونگ لبخندی زد- ولی تو خواستیش..

سکوت...
سکوت..
تهیونگ که سکوت جانگ کوک و دید لبخندی زد و درحالی که از آشپزخانه

خارج می شد لب زد- این سگ از منم خوش شانس تره.. کاش منم همچین کسیو داشتم...

جانگ کوک لبخندی زد- داری، من می خوامت!

تهیونگ آب دهانش را قورت داد و سعی کرد لرز دستانش را نادیده بگیرد..

جانگ کوک از پشت به تهیونگ خیره بود و تمامی عکس العمل های اورا در ذهنش ثبت می کرد..

تهیونگ سری تکان داد- ب..برم ب..ببی..ببینم جنی کجا موند..

***

جنی لبخندی زد- نظرت درباره آبمیوه یخی چیه؟
تهیونگ با گیجی لب زد- تو این سرما؟
جنی چشمکی زد- لذتش به همونه، برو اون پشت تا بیام..

تهیونگ سری تکان داد و گوشه ای ایستاد..

با یادآوری حرف های جانگ کوک گونه هایش سرخ شدند و سرش را پایین انداخت..

اما با شنیدن صدای آشنایی سرش را با شدت بالا آورد و با دیدن شخص مقابلش با گیجی لب زد-

Game | KOOKVOù les histoires vivent. Découvrez maintenant