ʙᴀʟʟ

9.2K 1.8K 234
                                    

هی لاوا،
اگه دارین اینو متن و می خونین یعنی از بوک من خوشتون
اومده و تا الان دنبالش کردین..
پس ازتون یه خواهشی دارم، لطفا بوک رو به دیگران معرفی کنین،
همونطور که می دونید
برعکس خیلی از نویسنده ها من شرط آپ نذاشتم..
برعکس خیلی از نویسنده ها من هفته ای ۳/۴ پارت آپ میکنم،
پس ازتون می خوام
بوک و پیج منو به دوستاتون معرفی کنید، تعداد ویو ها با تعداد ووت ها زمین
تا آسمون فرق داره و اگه اینجوری پیش بره بوک و کلا حذف می‌کنم..

-دوستتون دارم، ریتو

تهیونگ با احساس گرمی نفس های جانگ کوک بر پشت گوشش سریعا از او جدا
شد و با تته پته لب زد- بله من.. من یاد گرفتم..

اصلا به صورت جانگ کوک نگاه نمی کرد اما برعکس او جانگ کوک خیره در صورت تهیونگ بود..

مطمئنا اگر به جای تهیونگ ،لیسا یا هر دانش آموز دیگری بود خودش را بیشتر
به جئون جانگ کوک معروف می چسباند.. اما تهیونگ..

از او فرار می کرد؟؟

با بلند شدن صدای نامجون به خودشان آمدند- خیلی خب.. بیاین یه تست کوچیک بگیریم، زود!

تهیونگ بی معطلی از جانگ کوک فاصله گرفت و به سمت هوسوک و جنی رفت..

نامجون برگه ای درآورد- خیلی خب.. نفر اول هوسوک، بیا ببینم چیکار می‌کنی..

هوسوک با استرس جلو رفت و توپ را گرفت..
کمی در دست هایش حرکتش داد و در نهایت سمت حلقه ی توری پرتابش کرد..

توپ با دیوار برخورد کرد و بعد از کمی چرخیدن دور حلقه بر روی زمین افتاد..

هوسوک لب برچید- از قدیم گفتن استعداد باید ذاتی باشه..
جنی خندید- هی پسر خودتو ناراحت نکن، ما اومدیم که یاد بگیریم...

هوسوک سری تکان داد که نامجون لبخندی زد- جانگ هوسوک ۶ از ۱۰.. نفر بعدی لالیسا..

لیسا با عشوه موهایش را به عقب پرتاب کرد و زمزمه کرد-
لطفا لیسا صدام کنید..

جین چشم غره ای به او رفت- انقدر ماست نباش، توپ و بنداز..
لیسا با اخم سری
تکان داد و توپ را طرف حلقه پرتاب کرد..

اما توپ با دیوار برخورد کرد و با شدت به سمت آن ها برگشت..
صدای جیغ لیسا با
صدای آخ مانند شخصی یکی شد و توپ بر روی زمین افتاد..

(سخن نویسنده، اونم وسط داستان: راستی کاور جدید چطوره؟)

سکوت..
سکوت..
لیسا با دیدن پیشانی قرمز شده ی جانگ کوک با بغض لب زد-
جانگ کوک اوپا.. اوه خدای من!

جنی با نگرانی سمت برادرش چرخید که جانگ کوک با چشم و ابرو آمدن اشاره
کرد نباید تابلو کند که خواهر برادرند..

جانگ کوک پوفی کشید و انگشتش را آرام بر روی پیشانی اش حرکت داد-
چیزی نیست ادامه بدید..

Game | KOOKVOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz