ʟɪᴇʀ ꜱɪʙʟɪɴɢꜱ

8.3K 1.4K 106
                                    

هی لاوز..
دوباره هستم خدمتتون، بعد‌ ۳ روز..
خب..
بریم واسه پارت امروزمون..

با بهت جایش بلند شد..
جانگ کوک آب دهانش را قورت داد و در دلش لعنتی بر شانسش فرستاد..

جنی که هنوز آن دو را ندیده بود پوفی کشید و کیفش را زمین گذاشت و داد زد-

جانگ کوک اوپاااا، با بابا دعوام شد.. این سه روزی که اخراج موقتم اینجا می‌مونم عیبی که ندا..

چرخید و با دیدن تهیونگی که با بهت به او خیره بود دهانش را بست و با
استرس لب زد- ت..ته..‌تهیو..نگ!

تهیونگ با گیجی لب زد- شما دوتا.. خوا..خواهر برادرین؟

سکوت..
سکوت..
جانگ کوک لب گزید و دست تهیونگ را آرام گرفت- ته..

اما تهیونگ سریعا از او فاصله گرفت و با بغض
لب زد-
ی..یکی ب..بگه ای..اینجا چه خبره؟

جنی لب گزید و با ناراحتی سمتش رفت- صبر کن برات توضیح میدم..
تهیونگ- خب توضیح بده.. قضیه چیه؟؟

جنی لب گزید،
نمی توانست بگوید برادرم از من خواسته بود تا با تو صمیمی شوم بلکه به تو نزدیک تر شود..

آب دهانش را قورت داد- ته.. ببخشید..

تهیونگ با گیجی لب زد- هیچ دلیلی نمی خوای برای این پنهان کاریت بیاری؟؟

جنی چیزی نگفت که جانگ کوک کلافه نفس عمیقی کشید-
من بهش گفتم..

سکوت..
سکوت..

تهیونگ با بهت لب زد- چی؟
جانگ کوک دستی لای موهایش کشید- من گفتم بهت نزدیک شه و نگه من برادرشم..

قلب تهیونگ تیر می کشید..
جنی فقط بخاطر حرف جانگ کوک با او دوست شده بود؟

با بغض لب زد- م..من با..باید برم..

جنی با گریه دستش را گرفت- ته ته..
اما تهیونگ بی توجه به او کفش هایش را پوشید و از خانه خارج شد..

جنی با گریه بر روی زمین افتاد..
جانگ کوک کلافه تکیه اش را به دیوار داد- تمومش کن..

جنی آب دهانش را قورت داد-
ازم نا..ناراحت ش..شد.. ف..فکر می‌کنه من ف..فقط بخ..بخاطر تو باهاش د..دو..دوست شدم..

جانگ کوک با اعصبانیت زبانش را در لپش چرخاند..
گند زده بود..
گندی که نمی دانست چگونه باید جبرانش کند..

با یادآوری بوسه شان با اخم چشمانش را بست و..
اتفاقات بد زندگی اش زمان نمی شناختند...

***

دستش را بر روی قلبش گذاشت و بر روی زمین افتاد..
سرفه هایش
باعث می شدند قلبش دردناک تر از همیشه باشد..

Game | KOOKVOù les histoires vivent. Découvrez maintenant