ɪ'ᴍ ɪɴ ʟᴏᴠᴇ

8.7K 1.3K 319
                                    

گربه ی وحشی کاور و دیدید؟ (:
قربونش بشم من،
جنی خودمونه..
امروز قراره حسابی چنگ بندازه...


جیسو به سمت نامجون هجوم برد و یقه اش را گرفت-
مرتیکه چه غلطی کردی؟

نامجون ترسیده بود ،نمی خواست برای پسرک اتفاقی بیوفتد، اما نمی خواست
جلوی جیسو هم کم بیاورد پس داد زد- به من ربطی نداره!

جنی با دستانی لرزان شماره ی اورژانس را گرفت و لب زد- دارن ماشین می فرستن!

هر سه مشغول بحث کردن بودند و حواس هیچکس به جانگ کوکی که با رنگی
پریده کنار تن بی جان پسرک زانو زد نبود..

خیره به لب های سفید و صورت رنگ پریده ی پسر زمزمه کرد-
ت..ته..

صداهای اطرافش محو شدند..
آب دهانش را قورت داد و دست لرزانش را بر گونه ی سرد پسرک کشید..

با احساس سردی تنش ،جانگ کوک بیشتر از قبل لرزید..

دستش را زیر گردن پسر انداخت و صورت اورا به صورتش نزدیک تر کرد- ت..تهـ..تهیونگ.. عزیزم...

بوسه ای بر روی گونه ی سرد پسرکش گذاشت و با بغضی که ته صدایش بود لب زد-
چش..چشماتو باز کن ته.. خـ..خواهش می کنم..

با ندیدن عکس العملی از پسرک نفسش رفت، بوسه هایش را تا روی پیشانی،
چشم ها و بینی پسرک ادامه داد..

و با پیچیدن صدای ماشین آمبولانس به خودش آمد و متوجه صورت خیس از اشکش شد..

با ورود چند پرستار به داخل کلبه و کشیده شدن بازویش از پشت ناچارا از جایش بلند شد..

تن ظریف پسرک را بر روی برانکاردی گذاشتند و از کلبه خارج اش کردند..

جانگ کوک خواست به سمتش برود اما جیسو مقابلش ایستاد و رو به جنی لب زد-
بهش بگو حتی نمی خوام از ۱۰۰ متری بیمارستان رد بشه!

جئون جانگ کوک،
پسر مغرور مدرسه ،بخاطر تهیونگ جلوی جیسو سر خم کرد و با لحنی غمگین لب زد..

-جیسو.. اینکار رو باهام نکن!

اما جیسو بی توجه به او سوار ماشین شد- بهت هشدار داده بودم جئون جانگ کوک!

***

صدای هق هق های ریز خواهرش لحظه ای قطع نمی شد..
نامجون برای
خبر دادن به جین رفته بود و حال خواهر و برادر باهم تنها بودند..

Game | KOOKVWhere stories live. Discover now