بعد از ظهر,5:43
Jungkook
با حرص مشغول مرتب کرد تخت بچه ها شدم.
امروز قرار بود اون پرستار بچه بیاد اینجا و خب
استرس و دلشوره دارم.
اصلا رفتارش با بچه ها خوبه؟! مورد پسند بچه ها واقع میشه یا دوباره باید بگردم دنبال یه کیس مناسب تر؟
تنها اطلاعاتی هم که ازش میدونم چیزایی بود که رز ایمیل کرده بود:
پارک تهیون 22 ساله
اهل سئوله ولی بخاطر مشکلاتی 4 سال برای ادامه تحصیل به توکیو رفت و خب حالا بعد چندین سال برگشته.اِممم..اگه اشتباه نکرده باشم رشته ش روان شناسیه.
در همین حد بیشتر از این کنجکاوی نکردم.
نه اینکه برام مهم نباشه..نه!
همین که مورد تایید رزیه برام کافیه.
توی این 4 سال اون تنها کسی بود که کنارم بود در تمام لحظات و برای بچه هام بیشتر از حد انتظار مادری کرد.من واقعا از صمیم قلبم دوستش دارم و تا جایی که میتونم سعی میکنم جبران کنم لطفش رو..
شاید یه روزی از روز ها به ازدواج کردن باهاش فکر کردم!با صدای جیهون دست از مرتب کردن تختا کشیدم:
" بابااا پس اون آقاهه کی میاد؟؟ نکنه تصادف کرده باشه؟؟ من استررررس دارم بابا.."
بازم سوالیای تکراری نمیدونم چرا باید برای اومدن یه پرستار که از قضا مَرده انقدر ذوق کنه..
کلافه چشم غرهای بهش رفتم:
- اگه انقدر نگرانشی میتونی از رز بپرسی.با پرویی زبونی برام در اورد:
+ معلومه که از رز میپرسم.
ناسلامتی قراره بشه دوست جون جونیم.
تااازه رز میگه خیلی خوشتیپه شاید بتونم اون پروژه خفن رو روش پیاده کنم.*لبخند خبیثبا تعجب به اون لبخند خبیث رو لبش نگاه کردم:
- از کدوم پروژه حرف میزنی جی؟!ابرویی بالا انداخت:
+ یکمی که از رابطمون باهاش گذشت سر میز شام نشونت میدم و اونوقت قراره کلی حرص تهیون و رز و البته تو رو در بیارم..یوهاهاهاهاهانمیدونم چرا با این کارش موهای تنم سیخ شد..
این بچه،شیطان نیست احیانا؟!+چشماتم اینطوری نکن که انگار جن دیدی.کارت که تمام شد بیا پایین برای خوش آمد گویی به دوست جون جونیم دوست ندارم اول کاری براش کم بزارم.
و جیم شد..
با اخم به جای خالیش چشم دوختم و زیر لب با خودم غرغر میکردم:
- همین کم بود که برام یه جایگزین پیدا کنن..واقعا که
چقدر غریبه پرسته آخه چقدررر!
پس بگو چرا اصرار داشت خوشتیپ باشه.
میخواست برای من جایگزین بیاره اره!
واقعا که منو بگو..با صدای خنده رز حرفم نصفه موند:
" چرا زیر لب غرغر میکنی پیرمرد؟"عصبی جوابشو دادم:
- چیه؟ نکنه اجازه ندارم توی خونه خودمم غرغر کنم؟؟متعجب سمتم اومد و دستشو روی دستم گذاشت :
" کوک؟! من کی همچین چیزی گفتم؟ فقط نگران شدم که شاید موضوع مهمی پیش اومده باشه..چیزی
شده؟!"
ناراحت دستشو پس زدم و روی تخت نشستم:
- چی مهم تر از اینکه از الان نیومده جیهون طرفداریش رو میگیره ؟ یا حتی تهیون بخاطر اسم مشترکش با اون پرستار دیکهد داره بال درمیاره!
حس میکنم جایگاه پدرانم توی خطر افتاده و منم مثل یهدیکهد به تمام معنا دارم مقدماتش رو آماده میکنم.

YOU ARE READING
TREASON [KOOKV]
Fanfictionکافی بود به من دروغ نگی و واقعیتو ازم پنهون نکنی. کافی بود بهم بگی که واقعا دوستم نداری، کافی بود با من رو راست باشی. کافی بود زمانی که علاقهای بهم نداشتی الکی بهم محبت نمیکردی و منو انقدر دلبستهیِ خودت نمیکردی. کافی بود بجای این که الکی به من بگ...