[ Part13 ]

1.7K 271 59
                                    

Namjoon
همون شب

با دیدنش قلبم توی سینه شروع به بی قراری کرد
با امروز ۴ روز تمامه که از هم دور بودیم.
دیگه نمیتونستم تحمل کنم..
بدون هیچ مقدمه ای به آغوش کشیدم
سفت و محکم

عطر تنش با اینکه با الکل و فضای بیمارستان قاطی شده بود ولی هنوزم دوست داشتنی بود..

"آخ..نام تویی..!؟"

خوشحال از شنیدن صداش زیر گوشش زمزمه کردم

- جان نام؟ دردت بخوره توی قلبم اره خودمم خوبی؟

"ن-نام.. ب-بلاخره اومدی؟!"

با شنیدن صدای پر بغضش ازش جدا شدم و
دستاشو گرفتم:

- معلومه که اومدم قلبم.نکنه انتظار داشتی توی خونه بشینم و پا روی پا بزارم؟

صداش بخاطر بغض دورگه شده بود:

" م-میترسیدم بخای ترکم کنی"

اخمی روی صورتم نقش بست:

- تو که کلا عادتت همینه چیز جدیدی نیست..
فکر میکنی همه میخوان ترکت کن..خوبی الان؟

دستاشو دور گردنم حلقه کرد:

" اوهوم خوبم..فقط سرم کمی درد میکنه تو چطور؟"

با شیطنت بوسه ای روی لباش کاشتم که سرخ شد:

- تا قبل از گرفتن این بوسه حسابی گرفته بودم ولی الان حسابی فول شارژ شدم..

"یااا نامجون!"

به خودم نزدیک ترش کردم :

- شماهم خجالت کشیدن بلد بودی و من نمیدونستم؟

با این حرفم به خودم نزدیک ترش کردم
و زیر گوشش زمزمه کردم:

- میدونی اولیا حضرت چند ماهه به همسرت نرسیدی؟

چهره اش هر لحظه سرخ تر از قبل میشد جوری که
دلم میخواست همونجا کارش رو بسازم:

" برو عقب نفسات میخوره به گردنم قلقلکم میاد"

از سر لجش هی ببشتر میرفتم تو یقه اش:

- میخوای برات بشمرم اره!؟ با این ماه..پنج ماهه تمامه که باهم سک..

' اهم اهم.. آقای کیم؟ '

با شنیدن صدای سرفه دکتر به سرعت نور
از جین جدا شدم و با پرویی گفتم :

- جانم چیزی شده؟

قشنگ مشخص بود که داره جلوی خنده اش رو میگیره!

' نه فقط خواستم بگم حالشون خوبه و مرخصن برای تسویه حساب به راهروی سمت راست مراجعه کنید و‌.. '

به اینجای حرفش که رسید مکث کوچیکی کرد:

' عذرت میخوام که بدون در زدن وارد شدم با اجازه '

TREASON  [KOOKV]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang