باورم نمیشه که تونستم یک روز رو بدون حضور جین
بگذرونم اون هم بعد 5 سال زندگی مشترک.
خونه بدون صدای غرغر هاش خیلی نفسگیر بود.
بغض گلوم رو چنگ زد.خ-خب مگه تقصیر منه که فراموش کردم؟
من تمام تلاشم رو میکنم تا براش چیزی کم نذارم.
تا نگه خونه پدرم اینو داشتم ولی الان اینجا ندارم.
بخاطر رفع تمام خواسته هاش ۳ تا ۳ تا پرونده بر میدارم و روشون کار میکنم.بلاخره این مغز نیاز به استراحت داره وقتی که استراحت نکنه معلومه یه چیزایی رو فراموش میکنه.
کامپیوتر نیست که!
چراهیچکس نیست که منو درک کنه؟منم بعضی اوقات درد دارم.
منم بعضی اوقات غصه دارم.
ولی هیچکسحاظر نیست بهشون گوش کنه حتی همسرم!
چون معتقده که نباید حرف محل کار رو توی خونه زد.
خ-خب اگه من ناراحتیم از اونجا نشعت گرفته باشه
اونوقت باید چیکار کنم؟یا حتی وقتی مشکلات توی خود خونه به وجود میاد و میخوام باهاش حرف بزنم و ازش میخوام کمی این
اخلاقش رو تغییر بده کمی درکم کنه یا هر چیز کوفتیبحث طلاق رو پیش میکشه که:
"آره تو منو فقط واسه رفع نیازهات میخوای"یکی نیست بهش بگه؛
دِ آخه عزیز من،من که ۴ ماهه نزدیکت نشدم چون به گفته خودت حس و حالش رو نداری.
من نه اوردم؟
اصلا من کی مجبورت کردم کاری بدون رضایت قلبیت انجام بدی که الان دومیش باشه؟!آه اصلا بیخیال گفت اینها به خودم چه سودی داره؟
من که میدونم قرار نیست کسی به حرفام گوش بده
پس چرا الکی خودم رو اذیت میکنم؟
به قول معروف این نیز بگذرد!
با صدای ویبره گوشیم به امید اینکه جین باشه با اشتیاق گوشی رو برداشتم،
ولی..
چه خیال خامی چطور بعد از اون گندی که بالا اوردم توقع دارم بهم پیام بده یا حتی زنگ بزنه.یه ایمیل از طرف مینا بود:
" سلام صبح زیباتون بخیر افسر کیم
این هم تمام اطلاعاتی که از کیم تهیونگ داشتیم
راستی چه بامزه فامیلش کپی برابر اصل شما و همسرتونه.امیدوارم این اطلاعات بدردتون بخوره "
لبخندی از سر رضایت زدم و نوشتم:
" ممنون مینا قرار ملاقات رو راست و ریستش کردی؟"
منتظر به صفحه گوشی چشم دوختم :
" بله افسر کیم دقیقا ۱ ساعت دیگه باید برین به زندان AI"
" خیلی ممنون روز خوش "
و از صحفه چت خارج شدم و یه راست سراغاطلاعاتی
که مینا فرستاده بود رفتم:
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
YOU ARE READING
TREASON [KOOKV]
Fanfictionکافی بود به من دروغ نگی و واقعیتو ازم پنهون نکنی. کافی بود بهم بگی که واقعا دوستم نداری، کافی بود با من رو راست باشی. کافی بود زمانی که علاقهای بهم نداشتی الکی بهم محبت نمیکردی و منو انقدر دلبستهیِ خودت نمیکردی. کافی بود بجای این که الکی به من بگ...