تاریخ نوشته اصلی: پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۹
ویرایش انجام شد ✔️✔️ ۱۳ آذر ۱۴۰۱
از دید وییانگاون واقعا چوب خشکه، یه چوب خشک جذاب
سرجام ایستادم+توی شهر شایعاتی راجبمون هست، اونا باید این اخلاقت رو ببینند و بعد راجبمون شایعه درست کنند
چشمامو تو حدقه چرخوندم: چوب خشک!اون دوباره سرجاش متوقف شد و خب از این واکنش زهرهام ترکید
من از این ایستادن یهویی اون ترسیدم-آره نگرانت بودم
مات و مبهوت به لان نگاه میکردم
آره من میدونستم اون نگرانمه، اما اینکه به زبون بیاره...-نگرانت بودم، مثل همیشه...نگرانت هستم، مثل الان...
چی ؟!
-هر لحظه نگرانت میشم، حتی وقتی کنارمی و پا به پام حرکت میکنی...نگرانت میشم حتی وقتی میدونم حالت خوبه...
صدای لانژان میلرزید
من چیکار کردم...؟!لانژان روی پاشنه ی پاش و به سمت من چرخید
و حالا اون چشمای قشنگش از اشک میلرزیدند،
نه اون نباید اشک بریزه...نباید...-آره من یه چوب خشکم، چون یادنگرفتم چه طور باید راجب احساساتی که دارم با بقیه صحبت کنم!
با دیدن چشمای از اشک پره اون به خودم لعنت فرستادم
قلب عاشقم درد گرفت و بدون اینکه متوجه بشم گونه هام از گرمای اشک پر شدند-یاد نگرفتم چه طور باید به کسی که دوستش دارم ، این حس رو نشون بدم ... من حتی یاد نگرفتم که چه طور با اون فرد ارتباط برقرار کنم
+لانژان...لانژان نگاهش رو ازم گرفت
پشیمون بودم،
پشیمون از این همه بچه بازی که در میارم-من خیلی چیزا یاد نگرفتم، چون خیلی چیز ها ازم دریغ شده بود...مهر مادرم، تنها کسی که تو این دنیا بهم مهر میورزید برادرم بود که خیلی چیز هاهم از اون دریغ شده بودند
لعنت بهت وییانگ...
من چیکار کردم !-من یا نگرفتم چه طور بهت نشون بدم که چقدر برام عزیزی ولی با گفتن حرف هایی مثل: به بدنت آسیب میرسونی» سعی داشتم بهت برسونم که چقدر برام مهمی...:)💔
YOU ARE READING
"دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم"...Wangxian...The Untamed...ادامهی سریال (فصل اول)
Fanfiction📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: در حال نوشتن...⏳🤍 📌وضعیت فصل سوم: متوقف شده.🪧🤎 -چرا به من کمکم میکنی ؟! + از یه چیزی پشیمونم -از چی پشیمونی؟! -توی شهر بدونشب ، من کنارت نایستادم "دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم" این فف ادامهی سریا...