S01|E21-22

619 147 108
                                    

سقوط

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سقوط...
خشم...
درد...
من داشتم سقوط میکردم ، من داشتم سقوط میکردم درحالی که لان‌ژان اسم من رو فریاد میزد...

سیاهی...
ترس...
تنهایی...

-وی‌یانگ بیدار شو...

با ترس چشمام رو باز و روی تخت نشستم
لعنت به این کابوس تکراری...
بدنم از ترس میلرزید و قفسه‌ی سینم تند تند عقب جلو میرفت...

میتونستم غلتیدن ذرات عرق رو از روی پیشونیم حس کنم...

-وی‌یانگ

آره اون فقط یه کابوس بود...
من برگشتم ، من الان کنار کسی ام که قلبم بهش تعلق داره...

نگاهم رو به نگاه نگران لان‌ژان دادم و خودم رو توی بغلش انداختم
من از کی داشتم گریه میکردم؟

-هیشش...چیزی نیست داشتی کابوس می‌دیدی...

عطر تنش...
من به این عطر اعتیاد پیدا کردم
به حرفاش
به نگاهش
نه من بدون اون یک لحظه هم دووم نمیارم

از آغوشی ک بهش اعتیاد پیدا کرده بودم بیرون و با فین‌فین‌‌‌ به چشمای نگران لان‌ژانم نگاه کردم
آره اون لان‌ژان منه

+به نظرت من برای ایلینگ لائوزو بودن زیادی ترحم انگیز نیستم؟
-وی‌یانگ

لحن محکم لان‌ژان...
من کنار اون خود واقعیم بودم ، مثل وقتایی که کنار شیجه حضور داشتم...

من هنوز همون وی‌یانگ ترسیده‌ی کوچولو هستم
کسی که نیاز به حمایت داره...

نگاهم رو به سرو وضع مرتب لان‌ژان دادم
آره اون خیلی وقته که بیدار شده

+جایی میری؟
-اوممم

سوالی نگاهش کردم
پس بالاخره داره اون روز میرسه همون‌طور که قرار بود تذهیب‌گرها از گوسو اومدند

امیدوارم که جشن آلینگ خراب نشه

از تخت بلند شدم و کمی بدنم رو کش دادم
خوب شد دیشب حموم کردم چون واقعا الان حوصله‌اش رو ندارم

خمیازه ای کشیدم و به لان‌ژان که هنوزم روی تخت نشسته بود نگاه و به سمتش رفتم و با کشیدن دستاش ، اون رو بلند و به سمت در کشیدمش

"دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم"...Wangxian...The Untamed...ادامه‌ی سریال (فصل اول)Where stories live. Discover now