تاریخ نوشته اصلی: پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۹
ویرایش انجام شد ✔️✔️ ۱۳ آذر ۱۴۰۱
از دید وییانگنمیتونستم خودم رو به جین لینگ برسونم
نه اینکه کند باشم، نه
من هنوز بابت دیشب لنگ میزدم:/.+هی صبر کن دیگه...
جین لینگ با اخم خاص خودش که اون رو به چنگ شبیه میکرد، قدم میزد
اون چرا اونجوری به آیوان نگاه کرد؟!+ببینم چرا اون جوری به لانسیژوی نگاه کردی ؟
نگاه گذارایی بهم کرد
گونه هاش به قرمزی رنگ گرفته بودن: مگه چجوری نگاهش کردم ؟سوال رو با سوال جواب داد و این یعنی نمیخواد جواب بده...
با شیطنت لبخند زدم: اوه اوه، تو روش کراش زدی !اون سرجاش ایستاد و خیلی جدی بهم نگاه کرد: تو همیشه اینجور بودی ؟
چجوری ؟!
مگه من چجوریم ؟+چجوریم مگه؟
چرخوندن چشماش تو حدقه و ادامه دادن مسیرش
نمیتونستم دنبالش بدومذ من قراره رئیس قبیلهی جین بشم، اون در شأن من نیست...چی ؟!
اینقدر غرور برای چیشه ؟!
اون از داییش جیانگچنگ رد کرده...
آره ، اما نه...
شاید اون کمی مثل من گذشته رفتار کنه ، اما من دیگه اینجور نبودم...+هی مگه اون چشه ؟
قدم هاش رو سریعتر کرد
آیوان مثل پسر من بود
پسر من و لانژان
حتی با فکر درموردش بیاراده لبخند میزدم+اون پسر ایلینگ لائوزو و ارباب نور درخشانِهـ...
لعنت...من چی گفتم ؟!
دستم رو جوی دهنم گذاشتم
این زبون لعنتی آخر کار دستم میده×چی ؟
باید حرفی که زدم رو جمع میکردم: هم خوشاخلاقه، هم قویه، هم خوشگله هم...
اون خیلی ویژگی های قابل ستایش داره و آره، خیلی ها دوستش دارند: تازه خیلی هم خاطرخواه داره...
با پشت دستم سرم رو ماساژ دادم
خب مشخصه کلی خاطر خواه داره
اون پسر من و لانژانه...
بیاراده لبخند زدم و جین لینگ با اخم ریزش نگاهم کرد
YOU ARE READING
"دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم"...Wangxian...The Untamed...ادامهی سریال (فصل اول)
Fanfiction📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: در حال نوشتن...⏳🤍 📌وضعیت فصل سوم: متوقف شده.🪧🤎 -چرا به من کمکم میکنی ؟! + از یه چیزی پشیمونم -از چی پشیمونی؟! -توی شهر بدونشب ، من کنارت نایستادم "دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم" این فف ادامهی سریا...