تاریخ نوشته اصلی: پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۹
ویرایش انجام شد ✔️✔️ ۱۳ آذر ۱۴۰۱
از دید وییانگحالم خوب نبود
خوندن اون شعر و تصور حال لانژان در این شانزده سال...
نه من نمیتونستم خوب باشم
آروم داخل شهر قدم میزدم و شراب لبخند امپراتور رو مزهمزه میکردم
اون برای من شعر گفته بود
منم برای اون شعر گفته بودم
اون شب داخل اتاق سکوت
بعد از فهمیدن دلیل پشت ، گوشت های اضافهی کمر لانژان
اون شب لانژان برای من شراب لبخند امپراتور رو به داخل مقر آورد و این قانون رو به خاطر من نقص کرد
اون شب خیلی دلم میخواست بهش بگم که عاشقم
دلم میخواست بهش اعتراف کنم اما در نتیجه اونکارو نکردم و به جاش تموم شب به چهره غرق خواب لانژان نگاه کردم و شعر سرودم
این شب بیداری باعث خستگی و خوابآلودگی فردای اون شب من شد
اما اون شب
دیدن ساعت ها چهرهای که همیشه دلتنگش و ستایشش میکردم
برای من از بهترین شب های زندگیم شد
من همیشه ممنون و سرافکنده ام در برابر ژان...
من شعر گفته بودم
شعری در توصیف حالی که داشتم
و حالا بعد از خوندن شعر ژان حسابی مست کرده بودم
همیشه فکر میکردم با مست کردن میتونم غم هامو فراموش کنم اما الان
الان تنها چیزی که حس میکردم درد بود
حالم خوب نبود
تلوتلو به سمت مقر ابر حرکت کردم و زیر لب شعری رو که سروده بودم رو میخوندم
چشمام نیمه باز بودند و پاهام با قرار گرفتن پشت اون یکی پام ، مانع افتادنم میشدند-وییانگ
با شنیدن صدای لانژان، نگاه خسته ام رو بهش دادم
+لانژان
-کجا بودی؟کوزه شراب لبخند امپراتور رو بالا آوردم و مقداری تکون دادم و همین باعث افتادن کوزه از دستم و شکستنش شد
با ناراحتی به کوزه شکسته شراب نگاه کردم+لانژان
تعادل نداشتم، درحالی که تلوتلو میخوردم ، انگشت اشارمو به مردی که عاشقش بودم گرفتم
+تو بهم یه شراب بدهکاری...
دیگه نمیتونستم روی پاهام باایستم پس همونجا افتادم
لانژان با نگرانی به سمتم اومد
YOU ARE READING
"دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم"...Wangxian...The Untamed...ادامهی سریال (فصل اول)
Fanfiction📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: در حال نوشتن...⏳🤍 📌وضعیت فصل سوم: متوقف شده.🪧🤎 -چرا به من کمکم میکنی ؟! + از یه چیزی پشیمونم -از چی پشیمونی؟! -توی شهر بدونشب ، من کنارت نایستادم "دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم" این فف ادامهی سریا...