تاریخ نوشته اصلی: پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹
ویرایش انجام شد ✔️✔️ ۱۳ آذر ۱۴۰۱
از دید وییانگ+لانژان
سر جام ایستادم و نگاهم رو ژان دادم که خیلی عقب تر از من درحال حرکت بود
نفس عمیقی کشیدم و با لبخند به سمت ژان دیویدم و دستی که باهاش بیچن رو گرفته بود گرفتم و به سمت خودم کشیدم+وییانگ دویدنـ...
-اینجا مقر ابر نیست ، یک روز دیگه هم، هنوز راه مونده و اگه بخوایم اینقدر آروم بیایم خیلی بیشتر طول میکشهنگاهمو به اطراف دادم که چشمم به سوسک سبز کوچیکی که روی درخت بود افتاد
با شیطنت دست ژان رو ول کردم و به سمت سوسک رفتم و بیوقفه گرفتمش+لانژان اینو نگاه ؟
و از واکنش ژان از خنده به خودم پیچیدم
از زمانی که برای تحصیل به گوسو رفته بودم ، متوجه شده بودم که لانژان از حشرات خوشش نمیاد و الان با دیدن چشمای گرد شدش ، بیاراده شروع به قهقه زدن افتادم+لانـ... لانژان اگه حرکت نکنی این سوسک رو میندازم توی لباست..
درحالی که میخندیدم حرفمو تموم کرد
-بزارش زمین...
با شیطنت برای مرد زندگیم زبون درآوردم
+نمیخوام، اگه میخوای بندازمش باید منو بگیری
همینطور که میخندیدم شروع به دویدن و دور زدن درختا کردم
من بالاخره تونسته بودم لانژان رو وادار به دیویدن دنبال خودم کنم
مرتب همینطور که میخندیدم به پشت سرم نگاه میکردم که متوجه شدم لانژان ناپدید شده کـ...
همون لحظه با برخورد به چیز سفتی نگاهم رو به مقابلم دادماون لانژان بود
با خنده دستامو به نشونه تسلیم مقابلم گرفتم و سوسک رو آزاد و شروع به پرواز کرد-وییانگ میخوامت
با دیدن نگاه خیره لانژان روی لب هام ابرو هام بالا پریدند
+ممکنه کسی اینجا ببینمون
-میخوامت همین الان...دهنم رو باز کردم تا حرفم رو باز تکرار کنم که با قرار گرفتن لبهای ژان روی لب هام ، دهنم بسته شد
عمیق من رو میبوسید و بعد من رو بلند کرد و به سمت درخت بزرگی که وسط جنگل بود برد و بیدرنگ شروع به در آوردن لباس هاش کرد
با چشمایی که از تعجب گرد شده بودند نگاهش میکردم
و بعد نگاه سوالی ژان به من
YOU ARE READING
"دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم"...Wangxian...The Untamed...ادامهی سریال (فصل اول)
Fanfiction📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: در حال نوشتن...⏳🤍 📌وضعیت فصل سوم: متوقف شده.🪧🤎 -چرا به من کمکم میکنی ؟! + از یه چیزی پشیمونم -از چی پشیمونی؟! -توی شهر بدونشب ، من کنارت نایستادم "دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم" این فف ادامهی سریا...