تاریخ نوشته اصلی: پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹
ویرایش انجام شد ✔️✔️ ۱۳ آذر ۱۴۰۱
از دید وییانگصدای چی بود ؟
گوچین ؟
من کجام ؟
چشمامو به سختی باز کردم
من داخل اتاقی بودم که به رنگ سفید و طلایی چیده شد بود
اینجا ، اینجا عمارت جین بود
سعی کردم بلند بشم که درد بدی بین دو کتفم حس کردم و همون لحظه متوجه شده صدای گوچین قطع شد- بیدار شدی!
به لانژان که به سمتم اومد و کنار تخت نشست ، با عشقی که توی قلبم هر لحظه بیشتر میشد نگاه کردم
من زنده بودم
من زنده بودم و لانژان کنارمه
من زندهام+من زندهام...
لانژان بهم لبخند زد ولی اون لبخند خیلی غمگین بود
اون آروم پیشونیم رو بوسید-داشتم دیوونه میشدم، یه دفعه چه اتفاقی افتاد ؟چرا داشتی باهام خداحافظی میکردی ؟
با یادآوری اون لحظات ، دوباره ترس توی قلبم نشست
من بدون لانژان یک لحظه هم دووم نمیارم+فهمیدی اون تیر کار کی بود ؟
یشم سفیدم در جوابه به منظور نه سرتکون داد و بیدرنگ من رو به اغوش گرفت
از این آغوش ناگهانی زبونم بند اومده بود و چشمام از عشقی که دریافت کرده بودم بارونی شده بودند-یک لحظه حس کردم دوباره از دست دادمت...من بدون تو میمیرم وییانگ
لانژان
لانژان
کاش زودتر مال هم میشدیم :)
تموم لحظاتی که بیتو بودم ، هدر دادن عمرم بود
من عاشقتم:,).**********دیدی چه طور ارباب وی رو به آغوش گرفته بود و دنبال طبیب میگشت؟
*******ارباب نور درخشان به وضوح گریه میکرد
**********یعنی چه اتفاقی افتاده بود ؟صدای خدمتکارا رو از پشت در شنیدم و همین باعث میشد بیشتر بغض به گلوم فشار بیاره و بیشتر در آغوش لانژان فرو برم
-الان حالت بهتره ؟
+الان که هستی بهترم
جینلینگ: ارباب نوردرخشانصدای جینلینگ بود
لانژان آهسته من رو از آغوشش خارج و روی تخت خوابوند
YOU ARE READING
"دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم"...Wangxian...The Untamed...ادامهی سریال (فصل اول)
Fanfiction📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: در حال نوشتن...⏳🤍 📌وضعیت فصل سوم: متوقف شده.🪧🤎 -چرا به من کمکم میکنی ؟! + از یه چیزی پشیمونم -از چی پشیمونی؟! -توی شهر بدونشب ، من کنارت نایستادم "دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم" این فف ادامهی سریا...