تاریخ نوشته اصلی: پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۹
ویرایش انجام شد ✔️✔️ ۱۳ آذر ۱۴۰۱
از دید وییانگ🌈🔞🌈🔞🌈🔞 🌈
قلبم توی سینم بیقراری میکرد
آهسته آب دهنم رو قورت دادم و نگاهم رو به لانژان دادماون جوری ملایم و با دقت یکی یکی بند های لباسم رو باز میکرد که انگار میترسید بهم صدمهای وارد کنه
در حین باز کردن لباسم، با هربار برخورد دست سرد یشمَم روی پوستم قلبم بیشتر به سینم میکوبیدو حالا درحالی که دستام هنوز داخل لباس بود ، بالاتنم کاملا برهنه و قفسهی سینم تند تند به خاطر هیجانی که داشتم بالا و پایین میرفت
درحالی که تند تند نفس میکشیدم نگاهم رو به لانژان دادم
اون بعد از درآوردن لباسم، دوباره روی من خیمه زد
حس میکردم تموم بدنم درحال لرزیدنه
و جوری نفس میکشیدم که انگار هر لحظه ممکنه دست از حال برم-دوست دارم برام لبخند بزنی، من لبخندت رو دوست دارم...
بیاراده لبخند زدم
شنیدن این حرف ها از طرف لانژان برای من عین یه رویا بود-میشه فقط برای من بخندی ؟
نفس هام آهسته شده بودند و نگاه لرزونم همینطور که قفل لانژان بود، اشکی شد
+البته که میشه...
این رویای من بود...
رویایی که فکر میکردم هیچوقت واقعی نمیشه...رویایی که با هربار با دور شدن از لانژان، به درد تبدیل و قلب عاشقم رو به میفشرد...
لانژان نگاهش رو از من گرفت و صاف روی پاهام نشست و شروع به درآوردن لباس های خودش کرد
با دیدن اون همه زیبایی که زیر لباس پنهان بودند به سختی آب دهنم رو قورت دادم
لانژان مقداری عقب رفت و دستاش رو به سمت کمربندم برد
با فکر اتفاقی که هر لحظه ممکنه بیوفته ، نفس عمیقی کشیدم+ژان...
نگاه خیرهی لانژان
+مطمئنی میخوای اینکارو کنی ؟
-تو فقط و فقط مال منی، خودت گفتی؟
YOU ARE READING
"دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم"...Wangxian...The Untamed...ادامهی سریال (فصل اول)
Fanfiction📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: در حال نوشتن...⏳🤍 📌وضعیت فصل سوم: متوقف شده.🪧🤎 -چرا به من کمکم میکنی ؟! + از یه چیزی پشیمونم -از چی پشیمونی؟! -توی شهر بدونشب ، من کنارت نایستادم "دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم" این فف ادامهی سریا...