قسمت هفتم: قرار

866 214 6
                                    

"قرار؟؟؟؟"
جیمین با صورت برافروخته توضیح داد:
"بله هیونگ، قرار.
اینا با استفاده از لبتاپ من رفتن توی این سایت‌های دوست یابی. با اسم من با یکی چت کردن بعد هم باهاش دیت گذاشتن."

جین در حالی که از شیطنت این پسرا خندش گرفته بود، پرسید:
"خوب، حالا یه قرار ساده‌ است دیگه. اینکه اینقدر ناراحتی نداره."

هوسوک و یونگی زیر چشمی بهم نگاه کردن و لبخند موذیانه‌ای رد و بدل کردن.
این نگاه کردن از چشم جیمین دور نموند. خطاب به جین گفت:
" می‌بینی هیونگ، این جوری که میخندن، دلم می‌خواد خرخره‌ی جفتشون رو بجوئم."

نامجون لبش رو از داخل گاز گرفت تا نخنده.

یونگی مزه پروند.
"جین هیونگ، می‌خوای به جای جیمین تو برو سر قرار."

نامجون جا خورد.
"بی‌خود، هیونگ رو قاطی این مسخره بازیاتون نکنید."

یونگی طعنه امیز توضیح داد:
"طرف آدم معمولی نیستا. کلی با سلبرتیا و آدم معروف‌ها آشناست. تازه برات خیلی هم خوب میشه هیونگ."

جین مشتاقانه پرسید:
"ازش عکس هم دارید؟"

هوسوک بدجنسی رو تموم کرد.
"ازش نود میخوای هیونگ..."

نامجون دیگه رگ غیرتش به جوش اومد، داد کشید.
"یا...یا...یااااااااا.....مگه نمیگم هیونگ رو قاطی این بازیای کثیفتون نکنید."

جین دلش برا نامجون ضعف رفت. با خنده دستاش رو دور شونه‌های نامجون پیچید.
"حرص نخور مونی. من که نمی‌خوام برم سر قرار. فقط میخواستم ببینم چه شکلیه."

و خطاب به هوسوک با اخم گفت:
"افکار منحرفانت رو برا خودت نگه دار"

جیمین گوشیش رو از توی جیبش در آورد.
"این دو تا بدجنس این رو به من نشون دادن و گفتن طرف اینه..."

جین مشتاق و نامجون در حالیکه دندوناش رو رو هم فشار میداد سرشون رو جلو آوردن.
بادیدن عکس ها جین نظرش رو گفت:
"اینکه خیلی خوشگله"

نامجون دلخور به جین نگاه کرد.
"هیونگ؟..."
جین.
"چیه خوب؟...خوشگل، خوشگله دیگه. دروغ بگم؟"

یونگی و هوسوک کرکر خندیدن.

جیمین با لب و لوچ آویزون به جین گفت:
"هیونگ توام مثل من گول خوردی. این عکس واقعی اون آجوما نیست."

جین با تعجب پرسید
"آجوما؟؟..."

جیمین بعد از چپ‌چپ‌ نگاه کردن به یونگی گفت.
"بله هیونگ. آجوماااا...."

و بعد عکس واقعی کیس مورد نظر رو آورد.

جین از تعجب هینی کشید.
نامجون هم که با دیدن عکس خیالش راحت شد که جین هیچ وقت به اون قرار نمیره قاه‌قاه خندید.
جین با حرص گوش کیونگی رو کشید.
"حالا جیمین هیچی. تو منم داشتی گول میزدی بزغاله.
بزنم یه جوری دکورت رو عوض کنم دیگه با هیچ جراحی پلاستیکی درست نشی..."

یونگی از درد داد زد.
"آی.آی.آی.آی...ول کن گوشم رو،حیف که ازم چند ماه بزرگتری والا حالیت میکردم کشیدن گوش یونگی اعظم چه مجازاتی داره!!!"

جیمین از این وضعیت راضی بود.
"بزنش هیونگ. بزن دلم خنک بشه."

هوسوک هم که با خنده صورت پاره کن به اون سه نفر نگاه میکرد، با پس گردنی نامجون لباش آویزون.
" چرا میزنی؟"
نامجون جواب داد.
" من که میدونم تمام این دردسرها رو تو درست کردی. حالا داری اینجوری کرکر میخندی."

عکس به قول جیمین آجوما رو روی صفحه آورده بودن.
زن دو رگه سیاه پوست آمریکایی و تایلندی بود. که تقریبا از مردایی که باهاشون عکس داشت بلند تر بود. و عضلانی و ورزشکار به نظر میرسید و چیزی حدود چهل یا چهل و پنج ساله نشون میداد.
حالا همه با هم بحث میکردن.
یونگی گفت:
"ولی جیمین محض فان هم که شده برو سر قرار. با حال میشه‌ها."

هوسوک در حالی که قش و ریسه میرفت گفت:
" آره جیمین برو خیلی با حال میشه. به نظرم شوگر مامی خوبی میشه برات. تازه تو برتری هاش رو نمیبینی.
هم قد بلندی داره..."

یونگی تاییدش کرد.
"آره... آره فکر کنم صد و هشتاد سانتی باشه..."
هوسوک ادامه داد،
"ورزیده هم هست می‌تونه حسابی ازت محافظت کنه"

همگی بلند خندیدن.
جیمین اعتراض میکرد.
"یااا... تو دیگه نخند جین هیونگ."

هوسوک و یونگی نمایشی ادای جیمین و دوست دختر مجازیش رو در میاوردن و به اعتراضای جیمین کسی اهمیت نمی‌داد.
"نخند...
یااا...
دارم برات یونگی...
نامجون هیونگ تو چرا میخندی؟..."

و بعد از چند دقیقه اینقدر خندیدن، که برای جیمین هم قضیه تبدیل به یه کمدی شده بود و با بقیه بلند بلند می‌خندید.

The problems of roomateDonde viven las historias. Descúbrelo ahora