قسمت سیزدهم: عملیات چهار نفره

765 172 22
                                    

هوسوک بچه رو توی حمام برده بود اون رو روی سکو گذاشت.
 شروع کرد با بچه حرف زدن.
"میدونم یه کم دیره، اما خوب بالاخره باید از یه جایی شروع کنیم دیگه. نه؟
 من جانگ هوسوک هست. بیست و پنج سالمه. و فکر کنم با هم...یعنی...شاید من پد....،یعنی شاید با هم نسبتی داشته باشیم.
خوب تو چی، خودت رو معرفی نمیکنی؟
اووو...ببخشید فکر کنم هنوز حرف زدن....."

بچه که دستش رو می‌مکید و به هوسوک نگاه می‌کرد.
باشنیدن صدای در، به پشت سرش نگاه کرد.

جیمین  سرش رو از لای در تو آورد.
"هیونگ، با یه نوزاد حرف میزنی؟"
و در حالیکه یه پارچه‌ی بزرگ جلوی بینیش بسته بود و پاچه‌های شلوار و استین‌هاش رو بالا داده بود، داخل شد.

کوک هم  با یه تیپ عجیب و غریب که یه دستمال گردن رو برعکس روی صورتش بسته بود و دستکش ظرفشویی‌های جین رو هم دستش کرده بود، پشت سر جیمین داخل حمام شد.

هوسوک مشغول بررسی لباس بچه بود،
"شما اینجا چی کار میکنید؟"

همون لحظه تهیونگ با یه ماسک و دستکش پزشکی که از کلاس آزمایشگاهشون برای مواقع ضروری کش رفته بود، رو پوشیده بود وارد شد.

جیمین و کوک رو کنار زد.
"برید کنار، برید کنار نفتی نشید..."
و خودش رو به هوسوک و بچه رسوند.

خیلی دراماتیک پیشونیش رو به پیشونی هوسوک که با تعجب بهش نگاه می‌کرد، چسبوند.
"خوب هیونگ، برای خودمون آرزوی موفقیت میکنم.
شروع کنیم؟..."

پسر بزرگتر پرسید.
" چی کار میکنید؟ مگه میخوایم بمب خنثی کنیم؟"

جیمین با سر پایین جواب هوسوک رو داد.
" ما تنهات نمیزاریم هیونگ."

ته دست به کار شد.
" اول باید شلوارش رو دربیاریم."

هوسوک دخالت کرد.
"یااا...حواست هست؟ دختر من رو لخت میکنی؟"

جونگ‌کوک هرهر خندید.

ته بهش بر خورد.
"اولا تا مرحله‌ی لخت شدن خیلی مونده. دوما این فقط یه نوزاده.
هیونگ نکنه فکر کردی من پدوفیلی،  چیزی هستم؟"

هوسوک پوفی کرد.
" باشه ادامه بده، ولی زیاد بهش زل نزنی ها."



نامجون با خوندن کتاب و یونگی با خوابیدن روی کاناپه استرسشون رو پنهان میکردن.
 اما جین به در حمام زل زده بود و مرتب پاهاش رو تکون عصبی میداد.
صدای گریه‌ی بچه قطع شده بود.
کوک خیس و عرق کرده از حمام  بیرون اومد.
دستمال رو از روی صورتش پایین کشید.
"بالاخره تموم شد."

پشت سرش تهیونگ موهای خیسش به پیشونیش چسبیده بود و لباسهاش هم تقریبا خیس بودن، بیرون اومد.
 به صورت نگران جین نگاه کرد.
هوس کرد سر به سرش بزاره.
ژست دکتری که از اتاق عمل بیرون میان رو به خودش گرفت.
" متاسفم. تشخیص اولیه غلط بود."

جین با نگرانی سر پا ایستاد.
" تشخیص چی؟"
 
اینبار کوک جواب داد.
" تشخیص جنسیت. حق با نامجون هیونگ بود. بچه پسره، و اصلا ربطی به اینکه لباساش صورتی بودن نداشت.
بیچاره هوسوک هیونگ. یه کم نا امید شد. گفت همیشه دلش می‌خواسته بچه اولش دختر باشه."

یونگی آروم در حدی که فقط نامجون بشنوه غر زد.
" هیونگت غلط کرد."

تهیونگ یه لبخند گنده‌ی مستطیلی زد.
"فکر کنم با یکی اینجا هم سلیقه هست."

جین که خیالش راحت شده بود اتفاقی نیوفتاده، حالا دلش میخواست، اون دو تا یه کتک مفصل بزنه که اینجوری دستش انداختن.

ته از قیافه‌ی جین فهمید الان‌که حمله کنه.
پس به سمت اتاقشون فرار کرد.

جین که دستش به تهیونگ نرسید، دنبال پسر کوچکتر  کرد و همونطور  سرش داد میزد.
" فردا برام یه جفت دستکش آشپز‌خونه با همین برند می‌خری. و تا نخریدی خونه نمیای. فهمیدی؟"



The problems of roomateحيث تعيش القصص. اكتشف الآن