قسمت بیست و هفتم

662 169 32
                                    


وقتی جیمین ناگهان از جاش بلند شد، هوسوک بیچاره همراه با مبل روی زمین ولو شده بود.
جیمین با چشمای گشاد شده بالای سرش ایستاده بود.
"حالت خوبه؟...ببخشید من اصلا نفهمیدم تو پشت من نشستی."

هوسوک سرش رو مالید.
"تو آخر من رو میکشی. فکر کنم یا ضربه مغزی شدم یا قطع نخاع."

بقیه هم نگران بالای سر هوسوک اومدن.
جین با نگرانی دوتا از انگشتاش رو جلوی هوسوک گرفت.
"این چند تاس؟..."

نامجون با خنده گفت.
"فاصله مبل تا زمین یک متر هم نمیشه.
از این فاصله کی ضربه مغزی شده تا حالا؟"

جیمین و جونگ‌کوک کمک کردن تا هوسوک رو از جاش بلند کنن.

نامجون هم مبل رو سر جاش برگردوند.

هوسوک رو با آه و ناله روی کاناپه کنار
 یونگی نشوندن.

یونگی که از چرت زدنش افتاده بود، گفت.
" گفتم، دو دقیقه هیچ کاری نکنید.
بزارید من یه چرتی بزنم...بعد خودم بلند میشم یه فکری میکنم."

جیمین با ناراحتی گفت.
"فقط میخواستم، فکرم رو بگم"

یونگی با نگاه کردن به هوسوک که هنوز داشت ناله میکرد، ریز‌ریز خندید.
"خیلی افتادنت خنده دار بود...ککککک..."

هوسوک چپ‌چپ نگاهش کرد.

جیمین به یونگی اعتراض کرد.
"هیونگ...اذیتش نکن. نمیبینی ضربه مغزی شده. "
 و پشت هوسوک رو مالید.

 یونگی بیشتر خندید....
هوسوک با حرص محکم به بازوش ضربه زد.
" همش تقصیر  توعه...
اگه لش نمیکردی روی کاناپه..."

یونگی بازوش رو مالید.
" نترس جیمین. از من و تو هم سالمتره....
 داره منو میخوره..."

تهیونگ که صدای مهیب افتادن هوسوک رو شنیده بود ، حالا اون هم به بقیه پیوسته بود.
"چه خبر شده؟"

جونگ‌کوک خیلی ساده براش توضیح داد.
" جیمین یه فکری داشت...از روی مبل بلند شد، که فکرش رو بگه.
هوسوک  هیونگ از روی پشتی مبل افتاد...."

تهیونگ گیج پرسید.
" حالت خوبه کوک؟....
فکر کردن جیمین چه ربطی افتادن هوسوک داره؟"

نامجون خواست توضیح قابل فهم تری بده.
" منظورش اینه که....ما همه داشتیم فکر میکردیم....
جین با تک سرفه حرف نامجون رو قطع کرد.
" اهم.....

جیمین بدونه توجه به هشدار جین ادامه داد.
" ما داشتیم فکر میکردیم که چطوری..."

جین این بار بیشتر سرفه کرد.

تهیونگ نگران به جین نگاه کرد.
" چرا اینقدر همتون عجیب شدید؟
اتفاق جدیدی افتاده، من خبر ندارم."
و به جونگ‌کوک نگاه کرد.

پسر هول شد.
" نه. اتفاقی نیوفتاده. فقط داشتیم فکر میکردیم...."
از جوری که از جیمین کمک خواسته باشه پرسید.
"ما به چی فکر میکردیم؟..."
جیمین در لحظه چیز خاصی به ذهنش نرسید.
پس از جین پرسید.
" ما به چی فکر میکردیم هیونگ؟..."

The problems of roomateHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin