یونگی روی تخت دراز کشیده بود به صفحهی چت گوشیش نگاه میکرد.
گاهی چیزی رو تایپ میکرد و بالافاصله پاکشون میکرد.
کلافه از صفحهی چت خارج شد و گوشی رو خاموش کرد.
توی جاش نشست.
به تخت خالی روبروش نگاه کرد و پوفی کرد.
صاحب تخت یا همون جیمین یک هفتهای میشد که پیداش نشده بود.
و هیچ چیزی مثل خالی بودن جای اون پسر براش اعصاب خورد کن نبود.
مدتها بود که به لطف شغل خوب و درآمد مناسبش میتونست خونهی خوبی برای خودش اجاره کنه.
اما دوری از دوستاش و البته بیشتر از همه دوری از پسر مورد علاقش مانع میشد.
و حالا با خونه نیومدنش کلافهاش میکرد.میدونست تنها کسی که تو این مدت باهاش در ارتباط بوده جونگکوک هست. پس بلند شد تا از پسر سراغ جیمین رو بگیره.
البته با رعایت حفظ غرورش....توی هفتهی گذشته جین چند بار سعی کرده بود که همه رو دور هم جمع کنه تا تکلیف خونه رو مشخص کنن.
خودش و نامجون برای گرفتن خونهی جدید مشکلی نداشتن.
اما تهیونگ مرتب از حرف زدن در موردش طفره میرفت.هوسوک هم از زمانی که فهمیده بود یونگی نصف و نیمه از کاری که جیمین کرده بود خبر داشته، باهم حرف نمیزدن.
پس حاضر هم نبودن با هم یه جا باشن.جیمین هم که از خونه بیرون زده بود و فقط توسط جونگکوک پیغام فرستاده بود که برای موندن توی خوابگاه دانشجویی تقاضا داده.
فقط کوچکترین پسر بود که غصه دار و تنها بود.
در عرض یک هفته از بهترین دوستش یعنی جیمین دور افتاده بود.
روی مورد احترام ترین هیونگش دست بلند کرده بود. هر چند سهوی بود، ولی باز هم نمیتونست توی چشمای جین نگاه کنه.
یونگی هم بنا به دلایلی افسرده و بیحوصله بود.
از همه بدتر اینکه تهیونگ داشت یه چیزی رو ازش مخفی میکرد و این بیشتر از همه اعصاب خورد کن بود.
پس رفت تا با هیونگ عاقل و همه چیزدانش مشورت کنه.نامجون رو توی تراس در حال مطالعه پیدا کرد.
"هیونگ؟میتونم چند دقیقهای باهات حرف بزنم."نامجون که سر بلند کرد و با دیدن کوک لبخند زد.
"البته...من همیشه از حرف زدن با تو خوشحال میشم."پسر با لبای آویزون سر پایین کنار نامجون نشست.
جونگکوک همیشه پر انرژی و لباش پر از خنده بود وحالا با این قیافه اینجا بود برای نامجون ناراحت کننده به نظر میومد.
"چی مکنهی پر انرژی ما رو اینقدر پنچر کرده؟..."کوک با چشمای براق از نم اشک و ناراحت نگاهش کرد.
" راستش اتفاقهای اخیر گیجم کرده. تا هفتهی پیش فکر میکردم دنیا هم زیر و رو بشه ما هیچ کدوم از هم جدا نمیشیم....
از سه سال پیش که با شماها هم خونه شدم، تا الان اینقدر طولانی از همدیگه دور نبودیم.
هر اتفاقی هم که میوفتاد، یا هر ناراحتی که از هم داشتیم بیشتر از یه روز طول نمیکشید. و دوباره شب دور میز جمع میشدیم و با هم شام میخوردیم. و همه چیز فراموش میشد.
اما این بار..."
ESTÁS LEYENDO
The problems of roomate
Fanficوای به روزی که هوسوک ویونگی با هم همدست بشن تا سربهسر جیمین بزارن و جیمین هم تصمیم بگیره تلافی کنه..... اسم: دردسرهای هماتاقی ژانر: کمدی، فلاف کاپلهای اصلی: یونمین، دختر/پسری(جیهوپ&سورا) کاپلهای فرعی: نامجین، کایسو نویسنده: min.min