(PART 3)
_ من چجوری اینجام
همه جا تاریکی بود. هرجا رو نگاه میکرد نمیتونست چیزی ببینه
عقب عقب رفت و خورد به چیزی دستشو گذاشت روش و فهمید دیواره ولی اون دیوار یک حس اشنا بهش میداد
_امکان نداره....دستشو همه جای دیوار کشید تا به آجر مورد نظرش رسید اون رو فشار داد و بعد دیوار و زمین لرزیدند و دیوار از هم باز شد...
_این.... دیواره ارتروزه
افتاد روی زمین باورش نمیشد، اون دوباره برگشته بود به اون جهنم با اینکه اونجا مثل خونه خودش بود ولی از اونجا متنفر بودبلند شد و رفت تو
انگار وارد یک تونل شده بود سمت راستش کمی از دیوار خراب شده بود و سمت چپش دیوار ها اونقدر قدیمی بودن که با یکم زور از هم میپاشیدن
کف تونل اب جمع شده بود و هوای تونل نمدار بود
کمی جلو رفت و پوزخندی زد
_هنوز اینجارو درست نکردی؟
+انگار هنوزم زبونت 6 مترهکم کم تونست مردی رو ببینه ولی روی صورتش سایه افتاده بود براش مهم نبود چون میدونست اون کیه و بهتر از هرکسی اونو میشناخت و از راز هاش باخبر بود
_اگه خراب بشه بیوفته رو سرم چیکارررر میکنی هاا؟؟
+کار خواصی نمیکنم چون بلاخره از شرت خلاص میشم
_بی احساس
=تو رو اینجا نیاوردم که این حرفا رو بزنیمیتونست یکی دیگرو پشت سر اون ببینه باورش نمیشد اون اورده بودش اینجا ولی برای چی
_تو...
=باید برگردی ارتروز
_یعنی چیییی من نمیخوااممم....
یهو همه جا لرزید و چیزی جز سیاهی ندید
VOCÊ ESTÁ LENDO
Hell like Paradise
FanficHell like paradise دبیرستانی که خیلی مرموزه و وسط کوه های ترسناکه و پر از دانش اموزای مغرور و خودشیفته هست چی میشه اگه اونا موجود ماورا طبیعی باشن که حتی روح انسان ها هم خبر نداره و ممکنه انسان هایی که تو اونجا هستن و به کام مرگ ببرن........... ...