Old Reckoning

311 49 12
                                    


                                          (PART 17)
                             

آروم چشماشو باز کرد. چند بار پلک زد تا دید تاری که داشت از بین بره.
گیج  نگاهی به سقف اتاقش انداخت تا یادش بیاد چطور اومده به اتاقش
تمام اتفاقاتی که  از دیروز صبح افتاده بود رو  مرور کرد که رسید به درگیریش با ته یانگ و نجات یافتنش توسط مردی که خیلی شبیه استاد کیم بود

با یاد آوری اون سریع روی تخت نشست و نگاهی به دور و برش انداخت... وقتی کسی رو تو اتاقش ندید میخواست از دوباره بخوابه که چشمش افتاد به  کاغذی که روی میز کنار تخت بود.

اونو برداشت و شروع به خوندنش کرد

"  برای یه تسویه حساب قدیمی جونتو نجات دادم، پس نیاز به تشکر نیست
و بذار بهت یه نصیحتی کنم ، درگیری با ته یانگ و دخالت توی کارهاش به هیچ وجه به نفعت نیست
ته یانگ از هر روشی برای انتقام گرفتن ازت استفاده میکنه
پس مثل یه خواهر خوب مراقب جنی و دوستات باش
و دیگه برای من دردسر درست نکن
چون نمیخوام بخاطر کارای احمقانه تو اعتبارم رو از دست بدم
پس به عنوان نمایندم حواست به کار هات باشه خانم کیم
K.N "

جیسو برگه ی توی دستشو مچاله و بعد پرتش کرد وسط اتاق
معلوم بود.....
اون کیم نامجون بود، استاد بی احساس آرتروز
چه توقعی ازش داشت؟
اینکه برای یه بارم نگران جیسو باشه؟
یا اینکه تمام  مدت ازش مراقبت کنه و صبح وقتی چشماشو باز میکنه اونو کنار تختش ببینه؟
متاسفانه جیسو توقع بالایی از نامجون داشت

از سر جاش بلند شد و کاغذ مچاله شده رو از روی زمین برداشت و انداختش توی سطل و بعد جلوی اینه قدی توی اتاق ایستاد و نگاهی به گردنش کرد

هیچ جای سوختگی  وجود نداشت ولی کل بدنش درد میکرد، مخصوصا گردنش

جلوی اینه مشغول ماساژ دادن گردنش بود که چشمش خورد به اون یکی تخت توی اتاق که برای اینکه خاک نگیره روش پارچه سفیدی انداخته بود

با یاد اوریه هم اتاقی که وقتی وارد ارتروز شده بود، همیشه مراقبش بود توی همه ی کار ها کمکش میکرد و نمیزاشت زیاد از چیزی دلگیر شه لبخند کمرنگی اومد روی صورتش

ولی بعد اون لبخند به سرعت محو شد

اون دیگه مدت ها بود که هم اتاقی نداشت

چیزی حدود یک سال؟ یا حتی بیشتر

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

هوسوک وارد پشت بوم مدرسه شد و با دیدن نامجون که به لبه پشت بوم تکیه زده و  سیگار میکشه ، به طرفش رفت

کنارش ایستاد و سیگار رو از  دستش گرفت و خودش پکی بهش زد.

_ شنیدم کیم جیسو رو از دست ته یانگ نجات دادی، دلیل این کارت چی بود؟

Hell like ParadiseOù les histoires vivent. Découvrez maintenant