( PART 8)
لیسا و ته و جیهوپ وارد سالن قلعه میشوند که سوهیون و نماینده شیاطین اونجا در حال صحبت بودند
وقتی لیسا وارد میشه نگاه همه به سمت اون میره
سوبین که همون نماینده شیطان ها بود از سرجاش بلند میشه و میگه
_ واو ببین کی اینجاست....لالیسا.. یکی از شیطان های ارشد و پر جذبه سابق مابه سمت لیسا میره و دستش و دور گردن لیسا میندازه و سرشو نزدیک سر لیسا میبره و ادامه میده
_ خیلی وقته ندیده بودمت.... عام بزار بگم، تقریبا از اون موقع که مثل یه موش ترسو بهدنیای انسان ها فرار کردی ندیدمتبه وضوح نیشخند سوبین معلوم بود و این روی اعصاب همه ی افراد حاضر در اونجابود
لیسا دست سوبین محکم از روی گردنش پایین میندازه و همینجور که به سمت صندلی کنار سوهیون میره، میگه
+ بهتره یادت نره، درسته جونم نصف شده و بعضی از قدرتامو دیگه ندارم ولی هنوزم میتونم مثل قبل با یه حرکت سرتو از تنت جدا کنم.... من هنوزم همون قاتل بی رحم آرتروزم... الانم که خوناشام شدم... بیشتر خطرناکم....و همونطور که میشینه روی صندلی با سردی به سوبین نگاه میکنه
سوبین که معلوم بود تلاشش برای بهم ریختن اعصاب لیسا بیهوده بوده
با کلافگی میره سرجاش میشینهیونگی که تا به اون لحظه ساکت بوده به حرف میاد و میگه
× بهتر نیست هر چه سریع تر بری سر اصل مطلبسوبین سرشو تکون و میده و میگه
_ باید هر چه سریع تر ادغام با مدرسه ارتروز رو انجام بدیمسوهیون باتعجب نگاهش میکنه و سریع میگه : نمیشه..... ما هنوز اماده نیستیم.... هنوز دانش اموزا رو اماده نکردیم....
سوبین شونه ای بالا میندازه و میگه
_ رئیس گفتن برای شروع چندتا از شیاطین رو بیشتر نمیفرستن پس زیاد جای نگرانی نیستکارینا با عصبانیت بلند میشه و دستش روی میز میکوبه
صداشو بالا میبره و میگه
= چی و جای نگرانی نیست؟ نصف دانش اموزای اونجا انسانن
شیطان های احمق دست اموز ته یانگ نمیتونن خودشونو کنترل کنن به اونا اسیب میرننسوبین با خونسردی نگاهش میکنه و میگه
_ پس خودتون چطوری اونجا دووم میارین؟ تا جایی که میدونم اونجا بازم شیطان هست... حتی الانم بین خودتون چندتا شیطان نشستهجین با کلافگی موهاشو بهم میریزه و رو به سوبین شمرده شمرده میگه
# موجودات ماورا طبیعی که به ارتروز میان اموزش دیدن تا خودشونو در برابر انسان ها کنترل کنن و به اونا اسیب نزنن
تهیونگ حرف جین و ادامه میده میگه:
همونجور که خودتم میدونی شیطان های ته یانگ کاملا دست اموز خودشن.... ته یانگ فقط به فکر منفعت خودشه اون هیچ به فکر اتفاقاتی که قراره بعدش بیوفته نیست

YOU ARE READING
Hell like Paradise
FanfictionHell like paradise دبیرستانی که خیلی مرموزه و وسط کوه های ترسناکه و پر از دانش اموزای مغرور و خودشیفته هست چی میشه اگه اونا موجود ماورا طبیعی باشن که حتی روح انسان ها هم خبر نداره و ممکنه انسان هایی که تو اونجا هستن و به کام مرگ ببرن........... ...