Love at the first sight

542 59 19
                                    


                                       (PART 4)

دخترا داشتن بخاطر سخنرانی مدیر مدرسه به طرف سالن کنفرانس حرکت میکردند که یکدفعه فردی محکم به رزی خورد و افتاد و باعث شد هردوی انها توی چاله ی اب بیافتند

_اهععع پسرهه ی بیشعورررر از روممم پاشووو داغونم کردیی
پسر سریع بلند میشه و میگه
+ عا واقعا متاسفم
دستشو به طرف رزی دراز میکنه
رزی دستشو با عصبانیت رد میکنه و خودش بلند میشه

_با عذرخواهی چیزی عوض میشه؟؟؟؟؟ مگهههه کوریی اصن؟
+اممم متاسفم عجله داشتم اصلا جلومو ند...
رزی پرید وسط حرفش
_اهههع تو رو خداااااااااااااااااا نگااااا با لباسم چیکار کردی... کنفرانس تا ربع ساعت دیگه شروع میشه اونوقت من با این لباسا چجوری برمممممم...
پسر با شرمساری سرشو میندازه پایین
+واقعا متاسفم

_فقطططط از جلو چشمامممم گمشووووو
رزی به طرف نایون و جنی و سولار میره که اونموقع از دعوای اونا ماتشون برده بود
با چشمای اشکی میگه
_بچه هااااا... من چیکارررر کنممممم
اگهه تو این اولین سخنرانی مدیرر نباشمممم بدبخت میشممممممممم
نمیتونمممم با ایننن لباساااا برممممم

جنی :فاصله خوابگاه تا سالن کنفرانس تقریبا  10دقیقه هست... نمیتونیم خودمونو برسونیم خوابگاه و برگردیم

سولار:مجبوریم.....
نایون :عاااا.... تو خشکشویی طبقه چهارم همیشه چندتا لباس فرم اضافه هست

با این حرف نایون همشون نگاهی بهم انداختنو سریع به طرف خشکشویی دویدند
جنی :اونییی تو با سولار برید تو سالن.... نمیخواید بیاید.. من با رزی میرم

سولار :فکرشم نکن... ماهم میایم

سریع رفتند تو خشکشویی
جنی :اه پس کجاس
نایون :نمیدونم باید همینجاها باشه

اونا کل اون مکانو زیر و رو کردن ولی لباس فرم اضافه ای پیدا نکردند
داشتند کم کم ناامید میشدن که سولار جیغ زد و گفت :پیداشششش کردمممم... پیداشش کردم

سولار برگشت و لباس فرم تو دستشو بهشون نشون داد
رز سریع لباس فرم و گرفت و رفت پشت کمد و لباسشو عوض کرد
رزی :عامممم بچه ها لباس فرم خودمو کجا بزارم

جنی : بدش به من میرم میزارم تو کمدت
جنی رفت طبقه اول که کمدا اونجا بود و بقیه سریع رفتند طبقه سوم....
کنار پله ها منتظر جنی بودن که بلاخره اومد
هیچ کس بیرون نبود فقط اون چهارتا بودن نمیدونستن چجوری برن تو که همون لحظه همون پسر مو طلایی رو  دیدن که داشت به طرف در سمت راست سالن میرفت

سریع دویدن سمتش
رزی: یاااااا... تووو... هعیی
پسر سرشو ب سمتشون برمیگردونه و وقتی میبینه اونان به طرفشون میره
جنی :بنظر میاد تو هم دیر کردی.... میخوای چجوری بری تو؟

Hell like ParadiseHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin