What is the real truth?

531 62 13
                                    

(PART 6)

بعد از چند ساعت سر کلاس موندن و گوش دادن به حرف های معلم ها همه ی بچه ها خسته شده بودند بیشتر اون ها به سالن غذاخوری رفته بودند تا ناهارشون رو بخورن چون بعد از اون زنگ تفریح دیگه ای نداشتند

جیسو و نایون که روی یکی از میز ها منتظر اومدن سولار و رز و جنی بودند سرشون تو گوشی بود
جیسو طبق معمول بازی kart rider rush بازی میکرد.
اون بعد از اپدیت جدید بازی میشه گفت بیشتر اوقات سرش مشغول اون بازی بود...
_جیسو.... من تازه کارت رایدر نصب کردن... میخوام باهات انلاین بازی کنم بگو ایدیت چیه؟
+ سویا
_هوم باشع....

نایون که مشغول پیدا کردن ایدی جیسو بود بعد گذشت چند دقیقه با خوشحالی گفت
_پیدات کردممم کیم جیسو
+خب کدوم زمین رو میخوای؟
_نمیدونم.... خودت امتخاب کن
جیسو لبخند شیطونی زد و گفت :
+اگه دوست داری باشه

نایون تا این حالت صورت جیسو رو دید فورا گفت
_ وای غلط کردم... خودم انتخاب میکنم.... کم از دست تو نکشیدم... هعیی هر دفعه که میام باهات بازی کنم هعی زمین های سخت انتخاب میکنی

جیسو خندید
_وای جیسو باورم نمیشه تو "*چی چی " رو انتخاب کردی؟
*(chichi شخصیتی هست تو بازی کارت رایدر راش پلاس که جیسو اونو ساخته تو برنامه "line friends ")
+اوهوم از شخصیتش خوشم میاد یجورایی مثل خودمه... وقتی اپدیت جدید اومد خیلی جون کندم تا بتونم "چی چی" و بخرم
اونا مشغول بازی شدن که بعد مدتی جنی و رز و سولار رو دیدن که به طرفشون می اومدن

جیسو و نایون بازیشونو همونجا نگه داشتن تا بعدا دوباره ادامش بدن

رزی نشست و اهی کشید و گفت : خستهههه شدمممم
جنی و سولار هم با خستگی نشستن

نایون : انگار کوه کندینا... ما رو چی میگین... درسای من و جیسو که سخترن

سولار :اونی چطور میتونی بگیییی.... اقای یانگ پدر منو جنی و در اورد... رزی بدبختم که شهید شد

رزی : چرا همه معلما با من پدر کشتگی دارن؟
از روزی که پامو گذاشتم اینجا همش دارن منو بدبخت میکنن

درسته، رزی تو این چندروز که اومده به ارتروز شانس خوبی نداشته
معلم ها دائم برای درس صداش میزنن
و البته از شانس خیلی خوبش هم توچاله ی اب هم میافته و خیس اب میشه و دیر به سالن کنفرانس میرسه و یادش نمیاد چطور تونستن برن داخل

جیسو :راستی جنی.... برات یه سوپرایز دارم
جنی :ریلی؟ زودددد باشش اونی میدونی که من .....
با حس کردن دستی روی شونش دیگه حرفشو ادامه نداد و سرشو چرخوند تا ببینه کیه

تا صورت اون شخص رو دید
جیسو و اون پسر با هم گفتن :سوپرایزززززز

جنی تا صورت اونو دید واقعا شوکه شد توقع نداشت دوست قدیمی شو اونجا ببینه
جنی :مینووو
از جاش بلند شد و اونو در اغوش کشید
مینو :خیلی وقته ندیدمت بی معرفت

Hell like ParadiseDonde viven las historias. Descúbrelo ahora