(PART 18)
_ خب بچه ها.... برای پروژه ای که گفتم.. همتون به گروه های دو نفره تقسیم میشید
از اونجایی که زنگ دیگه هم با خودتون دارم الان میتونید یه استراحت کنید و بعد با هم به کتابخونه برید کاراتون رو اماده کنید.معلم تاریخ رو به دانش اموزایی گفت که بعد از یک ساعت و نیم گوش کردن به حرفاش الان خسته بودند.
دانش اموزا اگه میتونستن از زیر کار در میرفتن، ولی همشون خوب میدونستن هیچول در عین مهربونی، شخصیت جدی و ترسناکی هم داره و همین طور برای سوهیون خیلی عزیز و محترمه
پس همشون مشغول گروه بندی شدن
جونگ کوک نگاهی به لیسا انداخت ک مشغول درست کردن وسایلش بود
دیشب بعد از اون نتيجه گیری هایی که کرده بود به شک افتاده و با استفاده از طلسی که چند وقت پیش نامجون یادش داده بود حافظه لیسا رو از اومدن خودش به اتاقش پاک کرد
اخه چطور تونسته بود از چندتا عکس نتیجه بگیره که لیسا قبلا دوست دخترش بوده؟
اون جدا هیچی نمدونست و از هیچی هم مطمئن نبودهمینجور که در حال فکر کردن بود دید پسری به لیسا نزدیک شد و دستشو دور گردن اون انداخت....
پسر پشتش به جونگ کوک بود بنابراين کوک نمیدونست پسری که تونسته لبخند روی لب های لیسای اخمو، بیاره کیه...بعد چند دقیقه لیسا و اون پسر در حالی که دست اون پسر روی شونه ی لیسا بود و، دست لیسا روی کمر اون پسر، خندون از کلاس خارج شدن....
جونگ کوک اون فردی که با لیسا صمیمی بنظر می رسید رو نشناخت.....
اون اشنایی زیادی با بچه های مدرسه نداشت.... فقط چند نفر به علاوه دوست های خودش
+ هی کوکی میخوای با من همگروه بشی؟
به سمت صدا برگشت و ایو نوناش رو دید
_ نونا.....
لبخندی خرگوشی زد و ادامه داد
_ معلومه که میخوام با نونای خوشگم همگروه بشمایو زیرلب میخنده و میگه
+ خب بلند شو پس که زود بعدش بریم یچیزی بخوریمکوک پشت سر ایو از کلاس خارج و میشه و سمت کتابخونه میره
توی راه کوک یکدفعه می ایسته...
ایو بر میگرده سمتش
+چیزی شده کوک؟کوک الان فرصتو برای سوال کردن چیزی که دیشب بخاطرش نخوابیده بود، دونست
هرچند هربار هرسوالی که درباره گذشتش میپرسید اونها هیچ جوابی بهش نمیدادند.....
ولی این دفعه حتما باید میفهمید
پس پرسید_ نونا..... اگه یه سوالی ازت بپرسم حتما راستشو بهم جواب میدی؟
ایو لبخند مهربونی میزنه و دستشو روی موهای کوک میزاره و اون هارو بهم میریزه
+ البته
YOU ARE READING
Hell like Paradise
FanfictionHell like paradise دبیرستانی که خیلی مرموزه و وسط کوه های ترسناکه و پر از دانش اموزای مغرور و خودشیفته هست چی میشه اگه اونا موجود ماورا طبیعی باشن که حتی روح انسان ها هم خبر نداره و ممکنه انسان هایی که تو اونجا هستن و به کام مرگ ببرن........... ...