Oh Wait..Who Is Jennie Kim?She Is Back..

357 51 10
                                    

                                        (PART 9)

        
لیسا از در پشتی وارد مدرسه شد، کلافه وارد سالن اصلی شد
سرش به شدت درد میکرد و حالش خوب نبود پس به سمت قسمت کمد های مدرسه رفت تا قرصش رو بخوره

درسته... اون قرص میخورد چون بخاطر نصف شدن جونش بیماری های زیادی به سراغش اومده بودند.. که البته بیشترش به لطف اون دکتر ژاپنی که از قضا یه پری تبعید شده بود، خوب شده بودند

وارد سالنی شد که کمد های دانش اموزا اونجا بود
داشت به سمت کمد خودش میرفت که دید دختری داره اونطرف سالن، شیشه ای رو میزاره تو کمد
بنظرش اون خیلی مشکوک بود، پس بهش نزدیک شد
کمی دقت کرد که دید دست دختر معجون گل  بنفشه هست
تعجب کرد چون دانش اموز ها حق نداشتند همچین معجون خطرناکی رو همراهشون داشته باشن

دختر اصلا حواسش به اطراف نبود و متوجه نشد که لیسا اومده کنارش
لیسا نگاهی به اسم روی یونیفورم دختر کرد که دید نوشته
"کیم جیسو"
تک خنده ای کرد که جیسو از جاش پرید و باعث شد شیشه حاوی معجون گل بنفشه روی زمین بیافته
شیشه بخاطر اینکه از جنس نشکن بود اسیبی ندید

جیسو با چشمایی گشاد به لیسا نگاه کرد
هول شده بود
بعد چند لحظه به خودش اومد و سریع شیشه رو از روی زمین برداشت و پشت سرش قایمش کرد

لیسا همونطور که نگاهش رو از روی شیشه به جیسو میداد گفت
_پس زنده کردن جنی کار تو بود
موندم چرا به ذهن خودم نرسید که میتونه کار کسی به اسم کیم جیسو باشه

جیسو با اخم نگاهش کرد و گفت
+ حتی بخاطر کاری که باهاش کردی متاسفم نیستی؟

لیسا با تعجبی مصنوعی گفت
_من؟ من که کاری نکردم که بابتش متاسفم باشم

+ خیلی پستی.. ازت متنفرم

لیسا همونجور که نگاه ناخن هاش میکرد با پوزخندی گفت
_ بهتره با خواهر عزیزت خداحافظی کنی.. چون ایندفعه خودم قراره کارشو بسازم و جنازشو تحویلت بدم

جیسو با غضب به لیسا نگاه کرد و گفت
+ فقط اگه... اگه دستت به جنی بخوره... دیگه من مثل قبل نمیشینم و نگاه کنم و ببینم خواهرمو ازم گرفتی...خودم با دستای خودم میکشمت

لیسا همونجور که از کنار جیسو  میگذشت گفت
_ خواهیم دید

جیسو همونطور که سعی میکرد به اشک هاش اجازه باریدن نده با نفرت به لیسا کرد

جیسو تو یک لحظه به گذشته سفر کرد
همون موقعی که داشت از خیابون رد میشد که جنازه خواهرش که انگار تو خون های اطرافش غرق شده بود رو دید
موقعی که گفتند خواهرش دیگه زنده نیست
وقتی که مادرش بخاطر از دست دادن جنی افسردگی گرفت و هر روز اشک میریخت
و یک روز جنازه مامانشو کنار سنگ قبر جنی، مُرده پیدا کرد
اون با چندین بسته قرص خواب‌آور خودکشی کرده بود

Hell like ParadiseWhere stories live. Discover now