chapter 16

533 57 7
                                    

سلام =)
خب این قسمت آخر فصل اوله تو انجمن 17 قسمت شده بود ولی اینجا یه قسمتو 2تایی گذاشتم و 16 قسمت شد...
از یکشنبه فصل دو رو هم میزارم...تو همینجا چون کاور ندارم واسه فصل بعدی و چون در واقع زیاد از اون فصل جدا نیست بهتره اگه همینجا باشه
این یکی دو ماهی که اینجا داستانو پست میکردم خیلی خوووب بود و واقعا وسش داشتم...امیدوارم از این قسمت خوشتون بیاد و ادامه هم به روال عادی پیش میره داستان کلا 29 قسمته که اینجا میشه 28 قسمت
دوستون دارم خیلییییییی ♥♥
☆رای و نظر هم فراموش نشههه ☆


زیر لبی اینو گفتم و دوست داشتم فکر کنم که هری صدامو میشنوه. سرم و گذاشتم بین دوتا پاهام و بلند گریه کردم. اهمیتی میدم اگه کسی صدامو بشنوه چون من باید یه جوری خودمو خالی کنم.

شروع کردم به داد زدن...

واقعا از کنترل خارج شده بودم و اشکام بدون توقف میریختن و بلوزم رو خیس کرده بودن. فقط داد میزدم و اسم هری رو صدا میکردم. خدایا چی میشد اگه صدامو بشنوه و بفهمه چقدر نگرانشم......یکم نفس کشیدم و دوباره شروع کردم

-من نمیتونم تا آخر عمرم این بازی که راه انداختمو ادامه بدم...نمیتونم تظاهر کنم که خوشحالم در حالی که اصلا اینطور نیست..هری کاش الان اینجا بودی و میدیدی تیفانیت تو چه وضعیه..هری من بهت نیاز دارم یعنی تو واقعا نمیتونی اینو بفهمی؟؟ خدایا یعنی اینقدر از من متنفری؟؟

دیگه نفس کم آوردم و دماغم هم بخاطر گریه گرفته بود و به زور با دهنم نفس کشیدم..زانو هامو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن......

داستان از نگاه هری

الان نیم ساعته که گوشیم تو دستمه و نشستم و به دیوار تکیه دادم..یعنی اون اینقدر از من بدش میاد که حتی حاضر نشد بعد اینهمه چیزایی که بهش گفتم بهم یه زنگ بزنه؟؟

 من بعد اینکه فهمیدم تیفانی رفته با هیچکسی حرف نزدم..همه فکر میکنن دیوونه شدم و مادرم منو پیش مشاور برد و اون مردیکه ی لعنتی بهم هزار جور قرص داد و کلی چرت و پرتی که بهم گفت درباره ی افسردگیم...هیچ تاثیری نداره..یعنی اون لهنتی نفهمیده اینو؟؟؟؟تنها دارویی که میتونه بهم کمک کنه تیفانیه..حتی اسمش هم باعث میشه قلبم تندتر بزنه ولی از این میترسم اگه اون منو نبخشه ممکنه دیگه حتی یه ضربان هم نزنه........

داستان از نگاه تیفانی

-تیفانی..وای خدا...تیفانی تو خوبی؟؟ تو...تو...بلند شو

the devilWhere stories live. Discover now