16 | نظرتو عوض کن
معمولاً جهیون زیاد وقتی برای حاضر شدن نمیذاشت و در عرض چند دقیقه جلوی آینه حاضر و آماده میایستاد. ولی هرگز به این روز فکر نمی کرد. نمی دونست که باید امروز چه رنگ کت و شلواری بپوشه یا چه رنگ پیراهن رو بپوشه و از طرفی چه رنگ کرواتی رو باید ست کنه. اون حتی قبلا اصلا به این چیزها هم فکر نمی کرد اما حالا انگار همه چی عوض شده. انگار چیزی داشت بهش فشار میآورد که باید در برابر همه چی خوب به نظر برسه... ولی می دونست از بین همه چی، فقط یک مورد خاص بود و آن هم تیونگ بود... تیونگ برایش خاص بود...
بلو وارد اتاق شد. جهیون از دیدن بلو تعجب کرد.. علاوه بر خودش، گویا پسرکش بعد از پوشیدن یونیفرم مدرسه زمان زیادی رو جلوی آینه صرف کرده تا به موهاش برسه.
بلو از این واکنش پدرش لبخند زد.
«بابا! بریم دیگه... پاپا منتظره»
جهیون سر تکون داد.
«باشه عشق من! لباسامو بپوشم»
«بابا! هنوزم نتونستی تصمیم بگیری چی بپوشی؟»
«نه ولی الان زودی میپوشم... »
و اینبار بیخیال همه چیز شد و اولین ستی که به نظرش خوشرنگ بود رو از داخل کمد بیرون کشید و پیراهنی که بهش میخورد رو برداشت... بلو روی تخت نشسته بود و به کارای پدرش نگاه میکرد.
جهیون گونه بلو رو بوسید و گفت:
«عشق من! تا من لباسامو بپوشم میتونی واسم کروات انتخاب کنی؟»
بلو با ذوق سر تکون داد و از روی تخت پایین پرید و به سمت کشویی رفت که کرواتها اونجا قرار داشت...
بلو همیشه دوست داشت حداقل یک لباس پدرش رو انتخاب کنه و پدرش به سلیقه اون لباس بپوشه و جهیون هم که چون از این ماجرا خبر داشت همیشه از بلو می خواست که کرواتش رو انتخاب کنه....
در حالی که بلو مشغول نگاه کردن به کرواتها بود، جهیون کت به دست اومد و کتش رو، روی تخت گذاشت تا اول کروات رو ببنده..
پیش بلو رفت و کنارش خم شد و همراه با بلو به کرواتها نگاه کرد.
« تصمیم گرفتی عشق بابا؟»
بلو متفکر درحالی که بین دو مدل کروات مونده بود، گفت:
« بین این دوتا موندم بابا...هر دو تاشون خوشگل و خوبن واسه این لباسات ولی کدومشون؟»
«هرکدومشون که خودت دوست داشتی.. این نظر توعه پسرم»
بلو در نهایت تصمیمش رو گرفت و کرواتی که انتخاب کرد رو به پدرش داد و جهیون جلوی آینه ایستاد و کروات رو بست و سپس کتش رو پوشید...
همه چیز خوب بود.
قبل از اینکه از اتاق بره بیرون، دستش رو سمت بلو دراز کرد و بلو هم دست پدرش گرفت و بعد از برداشتن سوییچ ماشین از روی میز، باهم دیگه از اتاق بیرون رفت.
YOU ARE READING
Lavender [Jaeyong] | complete
Fanfiction" من باید برای اینکه تو پیدام کنی، گمت میکردم... " 🖇 ؛ جایی که جهیون یک شب با امگا ی معطر به لاوندر ـش ایستاده بود . - ژانر: امگاورس ، رومنس ، اسمات ، درام ּ 🔗 Persian translation Written by ; v_primaleon Translated by NCT fictions 🥇#1 in #ja...