| Chapter 41

275 31 2
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


Childhood Friends

دوستای مهدکودکی

Blue x River

"نمیشه اسمش رو سرنوشت یا تقدیر گذاشت یا چیز دیگه ای

دوستی اونا از پدراشون شروع شد. دوستیِ عمیقِ میون پدراشون باعث شده بود که اونا بهترین دوستای همدیگه بشن"

*بلو، اولین پسر جهیون و تیونگ ئه*

*ریور، اولین دختر جانی و تن ئه*

این فقط یه افتراستوری کوتاه از لوندر هستش


***********


دوست داشتن یکی که هیچ نسبت خاصی میون شون وجود نداره اونم توی دوره جوونی رو درک نمی کرد. همه میگفتن احساسات دوره جوونی زودگذره. همه میگفتن این احساسات از حس نیاز سرچشمه می گیره. با این حال بازم میدونست که قلبش فقط برای کسی که از بدو تولدش میشناختش می تپه.

البته که از همون اول متوجه این حس نشد. خب برای فهمیدنش زمان لازمه. هیچ کسی توی سن کم نمیتونه معنای دوست داشتن حقیقی رو درک کنه.

اما برای اون فرق می کرد. توی دوره راهنمایی بود که دوست صمیمیش یه روز بهش گفت که عاشق دختری شده. تعجب نکرد فقط یکمی بهش حسادت کرد چون دوستش یکی رو پیدا کرده بود که بهش عشق بورزه.

پدراش دوستای زیادی داشتن و هر کدوم از اونا بچه هایی رو داشتن و این عادی بود که بلو با بچه های دوستای پدراش دوست بشه و با هم وقت بگذرونن.

ولی متاسفانه بهترین دوستش، دوست بچگی هاش به دلایل شخصی تایلند بود و توی بهترین دبیرستان تایلند مشغول به تحصیل بود.

و حالا بلو با اینکه دوستای زیادی داشت ولی احساس تنهایی می کرد.

ریور نقطه مقابل بلو بود. هر چقدر بلو خجالتی بود، ریور اجتماعی بود. هرچقدر بلو درون گرا بود، ریور برون گرا بود.

سالها از مهاجرت ریور از کره به تایلند می گذشت و بلو می دونست که دوستش کِی به کره بر می گرده. هیچ وقت هم از پدراش نبپرسید یا سانچون هاش که پدرای ریور بودن.

Lavender [Jaeyong] | completeWhere stories live. Discover now