" 1 |(Blue)آبی"
زندگی جه هیون هیچ وقت توی مسیردرستی نبوده...ازآخرین باری که گریه کرده بود خیلی وقت میگذشت و حتی جه هیون از خودش ناامید شده بود. جه هیون تنها پسر و تنها وارث خونواده جانگ بود. جه هیون از بودن در این مقام و توی این خونواده خیلی لذت میبرد و عالی بود براش...
ولی تا یه زمانی...
همه چیز تا قبل اون اتفاق خیلی خوب بود...ولی همه چیز بعد از اون روند نزولی و زوال رو پیش گرفت.
پدر و مادرش ازش میخواستن که با یه آلفا باشه ولی جه هیون اینو نمیخواست...میدونست که تعهدی برای داشتن وارث برای شرکت داره اما خب نمیتونست با کسی که از نظرشخصیتی نمیشناختش ازدواج کنه...جه هیون فقط میخواست با کسی پیوند بخوره که اونو خیلی دوست داره و درک کنه...اما اجبار والدینش اینو داشتن خراب میکردن.
اون زمان جه هیون دانشگاه بود و دانشجو بود...همه چیز هم از دانشگاه شروع شد و چیزایی جدیدی رو تجربه کرد. و فک میکرد که از بهترین زمانهای زندگیشه. جه هیون توی دانشگاهی مشغول به تحصیل بود که همشون آلفا بودن. همیشه کنار دوستش وقت میگذروند و اونو مثل خونوادش میدونست و باهاش جوری رفتارمیکرد که انگار عضوی از خونوادشه.
اما وقتی روزی که اجبار والدینش پیش اومد ترجیح داد وقتش رو توی بار محلی بگذرونه.
باری که امگاها حضورداشتن.
به ندرت پیش اومده بود که جه هیون بایه امگا همراه بوده باشه یا حتی بوییده باشه.به طوری که فراموش کرده بود رایحه و بوی امگاها خیلی مست کننده هستش...اما خب، بار خیلی شلوغ بود و بوها به طرز وحشتناکی باهم ترکیب شده بودن... بوهای مست کننده با بوهایی که جه هیون دوست نداشت، ترکیب شده بود...جه هیون فقط یک چیز میخواست.!
میخواست مالک و صاحب امگایی بشه...ولی متاسفانه حتی اون امگارونمیتونست به دست بیاره.
شب توی عمق تاریکی خودش فرو رفت و جانگ جه هیون آشفته،پریشان و مست تر از هرزمان دیگه شده بود.و همه چیز خیلی سریع پیش رفت...جانگ جه هیون نمیدونست که توسط یک امگا با رایحه لوندر معطر شده و تحت تاثیرش قرار گرفته...
از اتفاقاتی که افتاد خبر نداشت و وقتی که چشم هاشو باز کرد خودش رو برهنه روی تختی در متل پیداکرد...
اتاق خالی بود اما بوهایی در اتاق وجود داشت.
بوی جنگل
بوی مشک
بوی لوندر
به چیزی فکر نکرد و تنها لباساش رو پوشید و به خونه برگشت.
به خونه برگشتنش مصادف شد با مورد سرزنش قرار گرفتن توسط مادرش چراکه جه هیون توسط امگایی آغشته شده بود و صاحب امگایی شده بود که خود خبر نداشت.
ČTEŠ
Lavender [Jaeyong] | complete
Fanfikce" من باید برای اینکه تو پیدام کنی، گمت میکردم... " 🖇 ؛ جایی که جهیون یک شب با امگا ی معطر به لاوندر ـش ایستاده بود . - ژانر: امگاورس ، رومنس ، اسمات ، درام ּ 🔗 Persian translation Written by ; v_primaleon Translated by NCT fictions 🥇#1 in #ja...