| Chapter 21

281 87 25
                                    

 21 | عصبی

"شنبه"

تنها روزی بود که جهیون براش توی این هفته منتظر بود. یکی از روزهایی که اون رو هیجان زده می کرد و حتی حس می کرد که یک پسر 18 ساله است تا یه مرد بالغ... به فکر لباسی بود که باید می پوشید و بعد به دنبال تیونگ باید می رفت... نمی دونست که باید چی بپوشه... اسپرت یا رسمی؟ یا نیمه رسمی؟

جهیون فقط برای دیدار با برخی از دوستاش توی یکی از کافه ها که محل قرار همیشگی شون بود عادت داشت اسپرت بپوشه و در بقیه موارد بخاطر مقام و سمتی که داشت اصولا رسمی یا نیمه رسمی می پوشید. برای دیدار با دوستاش هم همیشه تنبلی بهش غلبه می کرد و باعث میشد اولین لباسی رو که داخل کمد بود رو بیرون بکشه و بپوشه و بره اما این بار متفاوت بود.. به ملاقات هر کسی نمی رفت... قرار بود با تیونگ دیدار کنه پس از هر چیزی مهم تر بود.

خودش هم نمی دونست این تفاوت از کجا سر مشق می گیره.

به سمت اتاق مادرش رفت و از مادرش که درحال اماده شدن بود، پرسید:

" مامان! فک می کنی خوب شدم؟"

مامانش(یا همون لالای خودمون) با ابروهای بالا رفته به پسرش نگاه کرد و لبخند زد.

"از من در مورد قیافت و تیپت نپرس.. چون اخرین باری که سوال کردی زمانی بود که میخواستی به جشن عروسی یکی از دوستات بری"

جهیون فقط یه شلوار مشکی کتان با یه پیراهن گشاد سفید به همراه کفش کتونی سفید مشکی پوشیده بود. موهاش رو هم حالت نداده بود و همون طور به طور معمول به پایین که ریخته شده بود، گذاشته بود. تصمیم گرفته بود یه تیپی بزنه و لباسی بپوشه که حالت طبیعی تری داره... نه خیلی رسمی نه خیلی اسپرت... نه زیاد لباس پوشیدن نه کم لباس پوشیدن. و تنها به یه نظر دوم نیاز داشت تا مورد تایید واقع بشه.

جهیون دوباره پرسید:

" مامان! جدی میگم.. خوبه؟"

"البته که اره.. تو فقط میخوای بری دنبال تیونگ... چرا اینقدر نگران تیپت هستی؟"

درحالی که گوشواره هاش رو جلوی آینه می بست،پرسید.

" هیچی..چیز مهمی نیست"

لالا خندید.

" میخوای خواستگاری کنی؟"

جهیون آهی کشید و گفت:

" اون پیوند خورده."

لالا چون ناگهانی برگشت،گردنش درد گرفت.

" واقعا؟ اشتباه نشنیدم؟؟"

"اره.. اشتباه نشنیدی.. من نمیتونم ازش خواستگاری کنم. فقط میخوام جلوش ظاهر خوبی داشته باشم.. خوبه؟"

Lavender [Jaeyong] | completeWhere stories live. Discover now