36| ما، با هم
ساعت طرفای نه صبح بود و این زوج هر دو در خواب به سر می بردن. جهیون دستاش رو دور کمر برهنه تیونگ حلقه کرده بود و پاهایش، قفل پاهای تیونگ بود و تیونگ پشت به جهیون در حالی که بازوی جهیون زیر سرش بود خوابیده بود.
تلفن روی پا تختی شروع به زنگ خوردن کرد و جهیون رو از خواب بیدار کرد. آلفا نفس عمیقی کشید و بوی خوش لوندر عشقش رو مهمان ریه هاش کرد.
چند ثانیه طول کشید تا جهیون به سختی پلک هاش رو کاملا از هم جدا کنه. و دست دراز کرد تا گوشی رو برداره و نمی خواست تیونگ رو بیدار کنه.
وقتی به کالر آیدی نگاه کرد آهی کشید.
جهیون با صدایی که اثر خواب آلودگی توش موج میزد، گفت:
"بله دویونگ؟"
"میدونم چی میخوای بگی...اینکه بهت اینجوری سر صبح زنگ نزنم... ولی باید بگم که من به ورقا نیاز دارم... پرونده ها.... کجان؟"
چشمای جهیون گرد شدن...
از اینکه اینقد حواسش پرت شده بود به خودش زیر لب لعنتی فرستاد.
"آه..فاک...یکمی صبر کن.. بلافاصله تمومشون میکنم"
جهیون بدون توجه به اینکه دویونگ داشت سرزنشش میکرد، با احتیاط دستش رو از زیر سر تیونگ بیرون کشید و آروم بلند شد و گوشی به دست لباساش رو پوشید.
"باورم نمیشه فراموششون کردی!"
جهیون از اتاق بیرون رفت و درحالی که به سمت کاناپه میرفت، گفت:
"فراموش نکردم...بیشتر کاراشو انجام دادم..فقط یه ذره ش مونده"
"پس چرا الان داری دست دست میکنی لعنتی؟؟؟... من بهت گفتم صبح بهشون نیاز دارم... باید زودتر بهت زنگ میزدم...آه خدای من!... جلسه داره شروع میشه و مارک بهشون نیاز داره... بعد تو... تموم شب رو چیکار کردی؟"
جهیون درحالی که لپ تاپ رو شرون میکرد، گفت:
"خوابم برد..چشام درد گرفته بودن.. قول میدم یکم دیگ بهت زنگ بزنم"
جهیون درحالی که داشت پرونده های که شامل پیشنهاد های شرکت دیگه بود رو میخوند و از نظر میگذروند... در حالی که دویونگ هنوزم پشت گوشی داشت نق میزد.
YOU ARE READING
Lavender [Jaeyong] | complete
Fanfiction" من باید برای اینکه تو پیدام کنی، گمت میکردم... " 🖇 ؛ جایی که جهیون یک شب با امگا ی معطر به لاوندر ـش ایستاده بود . - ژانر: امگاورس ، رومنس ، اسمات ، درام ּ 🔗 Persian translation Written by ; v_primaleon Translated by NCT fictions 🥇#1 in #ja...