❈ 𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 4❈

155 45 70
                                    

سلامی مجدد 😃🤚🏻

شبتون بخیر لاولیا .. اومدم با یه پارت 🤤💦 وای کاور پارت رو میبینم از ذوق میخام رگ بزنم ..

بخاطر اصمات هم که شده ووت بدید -_-

حرف زیادی نمیزنم فقط اینکه منتظر ووت و کامنت هاتون هستم .. دوباره هم باید بگم که بوک رو توی ریدینگ لیست هاتون ادد کنید!

خب خب .. بریم که داشته باشیم ... 😈😈😈

.

.

.

.

.

اون که رفت هری در و بست و با کلید قفلش کرد

عقب عقب رفتم تک خنده ای کرد و کت و کرواتشو و در آورد و شروع به باز کردن دکمه ھاش کرد

ترسیده پا به فرار گذاشتم و خودمو توی اولین اتاق پرت کردم خواستم در و ببندم که پاش و گذاشت لای در و درو باز کرد

پرت شدم عقب و با ترس نگاھش کردم

ھمون طوری که دکمه ھای پیراھنشو باز میکرد با نگاه مستی به صورتش آرایش کرده ام خیره موند و بم و خش دار گفت

_ داستانمون افسانه ای میشه .. تجاوز استاد به دانشجوش

امون نداد و پرتم کرد روی تخت .. افتادم روی تخت و وحشت زده لب زدم

+هری

روم خیمه زد و با وحشیگری لبهاش و روی لبهام گذاشت و شروع کرد به بوسیدن

لبهاش و گاز گرفتم تا ولم کنه

ولی وحشی تر شد و زیر گوشم با صدای خشداری گفت

_ فکر اینکه قبل از من کسی تو رو لمس کرده داره دیوونه ام میکنه

با ترس ھق زدم

+هری ولم کن به خدا اونطوری که تو فکر میکنی نیست

با چشمهای خمار شده اش بهم خیره شد و باصدای عصبی گفت

_ با چشمهای خودم دیدمت لامصب سرو وضعتو دیدم نگاھای اون عوضیا رو بهت دیدم. اگه من نمی رسیدم می خواستی سوار ماشین اون مرتیکه بشی

با عصبانیت داد زدم

+اصلا سوار می شدم به تو چه؟

با سیلی محکمی که زد ساکت شدم و بهت زده بهش خیره شدم که با چشمهای به خون نشسته اش بهم نگاه کرد .. دومین باریه که دستش روم بلند شده ، با چشمایی که اشک توشون حلقه زده بود و شوکه بودن بهش زل زده بودن که گفت

_ نشونت میدم ربطش به من چیه

با وحشت بهش خیره شدم که از روم بلند شد و بلوزشو در آورد از ترس کپ کرده بودم و حرکتی نمی کردم که روم دراز کشید و لباش و روی گردنم گذاشت و شروع کرد

Different love Story |n.s| MPRGWhere stories live. Discover now