سلامی مجدد 😃🤚🏻
شبتون بخیر لاولیا .. اومدم با یه پارت 🤤💦 وای کاور پارت رو میبینم از ذوق میخام رگ بزنم ..
بخاطر اصمات هم که شده ووت بدید -_-
حرف زیادی نمیزنم فقط اینکه منتظر ووت و کامنت هاتون هستم .. دوباره هم باید بگم که بوک رو توی ریدینگ لیست هاتون ادد کنید!
خب خب .. بریم که داشته باشیم ... 😈😈😈
.
.
.
.
.
اون که رفت هری در و بست و با کلید قفلش کرد
عقب عقب رفتم تک خنده ای کرد و کت و کرواتشو و در آورد و شروع به باز کردن دکمه ھاش کرد
ترسیده پا به فرار گذاشتم و خودمو توی اولین اتاق پرت کردم خواستم در و ببندم که پاش و گذاشت لای در و درو باز کرد
پرت شدم عقب و با ترس نگاھش کردم
ھمون طوری که دکمه ھای پیراھنشو باز میکرد با نگاه مستی به صورتش آرایش کرده ام خیره موند و بم و خش دار گفت
_ داستانمون افسانه ای میشه .. تجاوز استاد به دانشجوش
امون نداد و پرتم کرد روی تخت .. افتادم روی تخت و وحشت زده لب زدم
+هری
روم خیمه زد و با وحشیگری لبهاش و روی لبهام گذاشت و شروع کرد به بوسیدن
لبهاش و گاز گرفتم تا ولم کنه
ولی وحشی تر شد و زیر گوشم با صدای خشداری گفت
_ فکر اینکه قبل از من کسی تو رو لمس کرده داره دیوونه ام میکنه
با ترس ھق زدم
+هری ولم کن به خدا اونطوری که تو فکر میکنی نیست
با چشمهای خمار شده اش بهم خیره شد و باصدای عصبی گفت
_ با چشمهای خودم دیدمت لامصب سرو وضعتو دیدم نگاھای اون عوضیا رو بهت دیدم. اگه من نمی رسیدم می خواستی سوار ماشین اون مرتیکه بشی
با عصبانیت داد زدم
+اصلا سوار می شدم به تو چه؟
با سیلی محکمی که زد ساکت شدم و بهت زده بهش خیره شدم که با چشمهای به خون نشسته اش بهم نگاه کرد .. دومین باریه که دستش روم بلند شده ، با چشمایی که اشک توشون حلقه زده بود و شوکه بودن بهش زل زده بودن که گفت
_ نشونت میدم ربطش به من چیه
با وحشت بهش خیره شدم که از روم بلند شد و بلوزشو در آورد از ترس کپ کرده بودم و حرکتی نمی کردم که روم دراز کشید و لباش و روی گردنم گذاشت و شروع کرد
YOU ARE READING
Different love Story |n.s| MPRG
Fanfiction+ لوعه یه جوری سرشو گرم کن نیاد این ور * دیگه دیره چون داره میاد | داستان دو پسر عاشق پیشه و لجباز که سرنوشت دوباره بهم میرسونشون .. اما این بار با گذشته خیلی فرق داره ... خیلی چیزا توی زندگیشون تغییر کرده ...| Story by me : Moby ❌ Boy x Boy ❌ Ro...