❈ 𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 6 ❈

192 49 63
                                    

سلام سلام 😃🤚🏻
شب همتون بخیر لاولیا💛🌸
اومدم با یه پارت جدید ... لطفا ووت و کامنت فراموش نشه چون بهم انرژی میده ، و اینکه بوک رو به بقیه هم پیشنهاد بدید
ممنون که تا الان حمایت کردید 😚🤗😍

زیاد حرف نمیزنم ... ولی یه حرفایه مهمی رو آخر چپتر بهتون میگم😚

بریم که داشته باشیم .... 😈😈😈

.

.

.

.

.

جلوی آپارتمان هری ایستادم . خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بتونم به اینجا بیام ...

اما وقتی مجبور باشی وقتی چاره ای نداشته باشی باید راه سختو انتخاب کنی

زنگ خونش رو زدم و منتظر موندم ... صدای بم و جدیش توی آیفون پیچید

_کیه؟

سکوت کردم... اما بلاخره گفتم

+ منم ... نایل

این بار اون سکوت کرد اما بدون حرف در باز شد

سوار آسانسور شدم و رفتم بالا ... جلوی خونه ی هری ایستادم و قبل از اینکه من در بزنم در باز شد ...

نگاھم و به سر تاپاش انداختم ... شلوارک و بلوزی که معلوم بود ھمین الان پوشیده چون تمام دکمه ھاش باز بود

با اخم به چشمهای قرمزم نگاه میکرد ، سرمو پایین انداختم و گفتم

+میتونم بیام تو ؟

از جلوی در کنار رفت و من داخل شدم و روی مبل رو به روم نشست و خیلی سریع و با جدیت گفت

_ گریه کردی

میدونستم چقد رو چشمام و گریه هام حساسه ..

یادمه یه بار بخاطر دعوایی که با یکی از دوستایه مشترکمون داشتم و گریه کردم .. تا خورد اونو زد چون من گریه کرده بودم

وقتی دید جواب نمیدم نفسشو با صدا فوت کرد بیرون که فهمیدم چقد عصبی شده

جوابشو ندادم ... نگاھم و ازش دزدیدم و بی مقدمه و با صدای لرزونی گفتم

+من قرار داد رو قبول میکنم و اسلاتت میشم اما به سه شرط پول درمان بابام رو کامل بدی... توی دانشگاه ھیچ کس نفهمه ..

_قبوله .. 

+مدت قرار داد یا چمیدونم اون قرارداد یا هر کوفتی دیگه ھم بیشتر از شش ماه نباشه هری

وقتی سکوتشو دیدم سرم و بلند کردم ... لبخند محو و مردونه ای زد و گفت

_قبوله !!

از جام بلند شدم که گفت

_کجا؟

نفسم رو بیرون دادم

Different love Story |n.s| MPRGWhere stories live. Discover now