سلاام سلااام 😃✋🏻
حالتون چطوررره !! اومدم با یه پارت جدیددد
ممنون ازتون که میخونید و تا اینجا همراهم بودید
لطفا همچنان به ووت دادناتون ادامه بدید چون باعث میشه بیشتر انگیزه بگیرم ... و آخر چپتر یه سوپرایز دارم براتون
یه سر به شورت استوریم بزنید اگر نزنید .. بوس بهتون
.
.
.
.
.
با لذت نگاهی به آیینه قدی انداختم.
یه پیرهن و شلوار ست و مجلسی .. میخاستم امروز خیلی رسمی به نظر بیام .. مراسم نامزدی مراسمی نیست که با هر لباسی برم
همون طوری که هری خاسته بود که پوشیده باشه … هر چند این لباس زیباییم رو دو برابر کرده بود
موهامو به سمت بالا حالت دادم طرز دیوانه واری بهم میومد مخصوصا بخاطر تیپم
بلاخره کار موهام تموم شد هاج و واج به آیینه نگاه میکردم که صدای اس ام اسم اومد .
جیغ بلندی کشیدم و پیام هری رو باز کردم:
_پشت درم بیا پایین
هنوز یکم کار خورده ریزه داشتم پس برای همین براش تایپ کردم :
+ بیا تو بشین من ده دقیقه ی دیگه آماده میشم
پشت بند حرفم به سمت آیفون رفتم و درو باز کردم. دویدم توی اتاقم و کرمو توی دستام خالی کردم و صورتمو باهاش مرطوب کردم ... اوپس بالم لبم .. سریع سریع بالم لبمو به لبم مالیدم و برای آخرین بار یکم موهامو چک کردم
اونقدر حواسم پرت تمیز در اومدن کارام بود که هیچی نفهمیدم.وقتی سرم رو بلند کردم توی آیینه هری رو دیدم که پشت سرم دست به سینه وایستاده و با لبخند من و تماشا میکنه.
با ترس از جا پریدم :
+ آدم یه صدایی از خودش در میاره ، کم مونده بود سکته کنم آخه چرا بدون اینکه بگی میای تو اتاقمم ؟ من گفتم منتظرم باش نه اینکه مثل جن بیای پشت سرم.
با عصبانیت نگاهش میکردم . انگار اصلا حرفامو نشنید ، وقتی ساکت شدم با لبخند محوی زمزمه کرد :
_دیوونه کننده شدی.
ساکت شدم.
تکیه اش و از دیوار گرفت ، خواست به سمتم بیاد که سریع به کتم چنگ زدم وگفتم :
+ من کارم تمومه بریم.
چیزی نگفت فقط خیره نگاهم کرد و سر تکون داد
YOU ARE READING
Different love Story |n.s| MPRG
Fanfiction+ لوعه یه جوری سرشو گرم کن نیاد این ور * دیگه دیره چون داره میاد | داستان دو پسر عاشق پیشه و لجباز که سرنوشت دوباره بهم میرسونشون .. اما این بار با گذشته خیلی فرق داره ... خیلی چیزا توی زندگیشون تغییر کرده ...| Story by me : Moby ❌ Boy x Boy ❌ Ro...