❈ 𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 21 ❈

77 20 16
                                    

سلام سلااام 😃✋🏻
یه نفر اینجا از غارش اومده بیرون 😂 چطورررین بچه هاا .. میصتون بودممم
ردیف شید همه تونو ماچ مالی کنم😂😚
خب خب بریم واسه پارت جدید هرچند پارت قبل به شرط نرسیده بود :)))

.

.

.

.

.

هاج و واج به برگه ی جلوم نگاه میکردم . این هری مارموز انقدر سوال های سخت آورده بود که یه دونه اشم بلد نبودم .

لبخند محو گوشه ی لبش یعنی کاملا فهمیده دردم چیه . چشم غره ای به سمتش رفتم و اشاره کردم که بیاد اما با بدجنسی روشو اون طرف کرد .

سرک کشیدم تا ببینم لویی نوشته یا نه … کثافت تند تند داشت جواب میداد .

بیشتر سرمو بردم جلو که صدای جدی هری از جا پروندم :

_آقای هوران مشکلی هست ؟

نگاه همه به سمت من برگشت . با پرویی گفتم :

+ بله هست . من درس نخوندم . هیچی هم از این سوالا هم نمیفهمم

هری از این زبون درازیم داشت خنده اش میگرفت اما با اخم و جدی گفت :

_چرا درس نخوندین؟

با شیطنت گفتم :

+ عروسی بودم جای شما خالی .

لبخندشو جمع کرد و نمی دونست باید چی بگه برای همین اخم کرد و گفت :

_کافیه همه به امتحانشون برسن.

دوباره همه روی برگه افتادن فقط منه بدبخت بودم که اون آخر تک و تنها به برگه ام نگاه میکردم .

ده دقیقه بعد هری در حالی که داشت همه رو چک میکرد به سمت من اومد .

من آخرین صندلی بودم و کسی جز من ردیف آخر ننشسته بود .

خودش و خم کرد به طرفم و به برگه ی خالیم نگاه کرد.

کنار گوشم آروم زمزمه کرد :

_می بینم که خوشگلم حسابی گیر کرده .

دلخور بدون اینکه جوابشو بدم سکوت کردم . نگاهی به کل کلاس انداخت و ناگهانی خم شد و گونمو بوسید .

چشم هام گشاد شد آخه توی کلاس ؟؟

تا خواستم حرف بزنم گفت :

_خستگیم در اومد .

چشم غره ای بهش رفتم و دوباره به برگه ام نگاه کردم ، آروم کنار گوشم گفت :

_اگه قول بدی امشب هم مثل دیشب بیای و مثل فرشته ها تو بغلم بخوابی منم نمره اتو یه کم دستکاری میکنم باشه؟

چشم هام برق زد اما گفتم :

+نمیشه !

سر تکون داد و گفت :

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 04, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Different love Story |n.s| MPRGWhere stories live. Discover now