سلام سلااااااام 😃🤚🏻
حالتون چطورهههه !!
اومدم با یه پارت دیگه از این بوک حرص درار
ممنون از اینکه شرطا رو میرسونید و حمایت میکنید .. ولی لطفا یکم سریعتر باشید دیگه .. ووت دادن چیزی از کسی کمنمیکنه 😂 فقط به خودتون کمک میکنه
انی وی .. بوک رو به بقیه هم معرفی کنید تا تو شرطا کمکتون کنن
بریم که داشته باشیم 😈😈😈
.
.
.
.
.
بی توجه به حرف هری که گفت منتظرم بمون از دانشگاه بیرون رفتم اما زهی خیال باطل …
چون به چهارراه دوم نرسیده ماشین غول پیکر مرد چشم زمردی جلو روم نگه داشت .
از پنجره نگاهش کردم … عینک آفتابیش جلوی چشماشو گرفته بود اما من می فهمیدم چقدر عصبانیه.
بدون ملایمت گفت
_ سوار شو !
مقاومت در برابر هری بی فایده بود برای همین بدون حرف سوار شدم .
به محض سوار شدنم پاشو محکم روی پدال گاز فشار داد… نمیدونستم کجا میره اما زیر یک دقیقه توی کوچه که هیچ رفت و آمدی نبود نگه داشت .
عینکشو از چشمش در آورد و با عصبانیت روی داشبورت انداخت و گفت
_ خوب… می شنوم !
مثل بچه ها سرمو خاروندم و گفتم
+ چیو بگم؟ دیشب من مست کردم تو هم که به دوست دخترت چسبیده بودی شان منو رسوند خونه ی لویی همین !
انگار آتیشش زدم… چونه امو توی مشتش گرفت و گفت
_منو دست انداختی؟ بگو دیگه… بگو مست و پاتیل خودمو انداختم تو بغل شان اونم از خدا خواسته لختت کرده تا صبح خوش گذروندین هوم؟ بگو اون عوضیو به آرزوش رسوندی… غلطی که کردی و بگو نایل… بگو ...
وسط حرف زدناش به سرم زد… دستامو دو طرف صورتش گذاشتم و لبامو با قدرت روی لب های داغش .
نفسش بند اومد… انگار عصبانیتش به یک باره خوابید… باورش نمیشد من برای بوسیدنش پا پیش بذارم اما برای اینکه خفه بشه این بوسه لازم بود.
انگار هری تشنه تر از من بود که بی پروا شونه هامو گرفت و کشیدم جلو تر و به موهام چنگ انداخت و لب هاشو با ولع روی لبهام کشید.
نفس های بلندش داشت از خود بی خودم می کرد…
صدای آه کشیدنمو توی گلو خفه کردم اما دردمو فهمید و شروع به باز کردن دکمه های پیرهنم کرد
YOU ARE READING
Different love Story |n.s| MPRG
Fanfiction+ لوعه یه جوری سرشو گرم کن نیاد این ور * دیگه دیره چون داره میاد | داستان دو پسر عاشق پیشه و لجباز که سرنوشت دوباره بهم میرسونشون .. اما این بار با گذشته خیلی فرق داره ... خیلی چیزا توی زندگیشون تغییر کرده ...| Story by me : Moby ❌ Boy x Boy ❌ Ro...