❈ 𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 19 ❈

86 29 64
                                    

هااای 😌👋🏻 برید کنار عشقتون اومد .. سریع بهم ابراز علاقه کنید ببینم 😇
اومدم براتون آپ کردمااا ... هرچند شماها دیگه اصلا فف هامو یادتون نیست و به شرط نمیرسونیدشون
انی وی ... لطفاااا برید به شورت استوریم سر بزنید و به شرط برسونیدش چون قطعا بعد از شورت استوریم فصل دوم سوییت کریچر رو آپ کنم . پس هرچقدر زودتر تموم شه فصل دوم سوییت زودتر میرسه

بریم که داشته باشیم 😈😈😈

.

.

.

.

.

لویی برای بار هزارم توی این چند دقیقه گفت :

لویی : خداییش کاری نکردی ؟ دوست پسری ؟ زیدی؟ بوی فرندی چیزی ؟ اصن زن .. زن گرفتی ؟دوست دختری چیزی البته بعید میدونم .. چون تو خار گی بودنو گاییدی

فقط نیم نگاهی بهش کردم و جواب ندادم . یقه مو باز کرد و گفت 

لویی : آخه بخدا با عقل جور در نمیاد گردن خود به خود کبود بشه .

از شانس بدم شان همون لحظه از کنارم عبور کرد و حرف این لویی احمق رو شنید . سگرمه هاش بدجوری در هم رفت و با عصبانیت سر جاش نشست.

تا خواستم بهش تشر بزنم هری وارد کلاس شد .

با تعجب نگاهش کردم . ما این ساعت با هری نداشتیم .

قبل از من مت با خوشمزگی گفت :

# استاد کلاس و اشتباه اومدید .

با این حرف همه پقی زدن زیر خنده… هری چشم غره ای به سمت مت رفت و با جدیت گفت :

_آقای اسمیث متاسفانه دیروز درگذشتن . تا پیدا شدن استاد جدید من تدریس میکنم .

صدای همهمه ی همه بلند شد… مت باز با خوشمزگی گفت :

# استاد به احترام این بزرگوار امروز درس ندید بحث آزاد باشه.

نتونستم جلوی خودمو بگیرم و با شادی گفتم :

+آخجون راست میگه .
نگاه هری به من افتاد . سریع دستو پامو جمع کردم .خیره نگاهم کرد و در کمال تعجب گفت :

_باشه .

صدای جیغ همه بلند شد . ناتالی نچسب ترین دختر کلاس از فرصت استفاده کرد و با عشوه گفت :

# استاد البته کلاسی که شما تدریس کنید خسته کننده نیست اگه درس بدید هم ما راضیمم.

با چشم غره بهش نگاه کردم . عجیب بود که هری مدام نگاهش رو به من مینداخت .

حس کردم متوجه ی حرص خوردنم شد که لبخند محوی زد

لویی نیشگونی از پهلوم گرفت و گفت

لویی : این چرا همش چشمش رو توعه؟ کلاس به این شلوغی فقط تو آدمی ؟

دستپاچه گفتم

Different love Story |n.s| MPRGWhere stories live. Discover now