❈ 𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 18 ❈

101 29 78
                                    

دالییییی🤭✋🏻 چطورررین بی معرفتااا
دیگه فراموشم کردین رفت .... ولی من هنوزم به فکر شماهام و براتون آپ‌میکنم🥺

حواسمم هست دیگه مثل قبل مشتاق نیستین واسه فف هام و حمایت نمیکنید .. 🚶🏻‍♀️ و میدونستین اینا باعث میشه انگیزه ای واسه ادامه دادن فف هام نداشته باشم ؟ 💔🙂

انی وی گایز ... لطفا یکم همکاری کنید تا شرطا رو کامل کنید .. بخدا ۲۵ یا ۳۰ تا ووت چیز زیادی نیست ... هر چپتر ۴۰ تا به بالا ویو میخوره ولی ووت نمیدین چرا ! لطفا اگه دوست دارین فف هارو بخونید و دنبال کنید یکم زحمت به خودتون بدید و حمایت کنید 🙏🏻😓

اینجوری پیش بره فک کنم منم مثل بقیه نویسنده ها باید بساطمو جمع کنم و برم 🚶🏻‍♀️فصل ۲ سوییت هم باد میبرش😌

خب دیگه امیدوارم اهمیت بدین به حرفام و یکم تلاش کنید ... بریم که داشته باشیم 😈😈😈

.

.

.

.

.

شلوار لی جینم بدجوری روی مخم بود ، از تنگی زیادش مدام وول میخوردم…

هری که تا اون لحظه بیدار بود با صدای شیطونی گفت:

_ اگه میخوای من راحتت کنم؟

مشتی به شونه اش کوبیدم :

+ لازم نکرده تو سکوت کن خودش یه کمکه .

با خنده گفت:

_الان زدی مثلا ؟

این بار با تمام توان به شونه ی پهنش کوبیدم:

+آره و اگه به حرف زدن ادامه بدی بازم میزنم .

از رو نرفت:

_ بزن ببینم .

دستم و بالا بردم تا محکم تر بزنم که با یه حرکت برگشت و دستمو گرفت.

به محض برگشتنش فاصله از بین رفت و صورتش رو توی یک سانتی صورتم دیدم .

چشم های خمارش رو به چشمام دوخت… نه اون حرف میزد ، نه من . قدرت اینکه عقب بکشم رو نداشتم… انگار مسخ شده بودم.

خیره به چشم هام ناخودآگاه گفت :

_ من با هیچ دختری رابطه نداشتم نایل … کلید خونه رو به یکی از دوستام داده بودم. اون لباس خواب…

دوباره یاد اون لباس خواب افتادم… وسط حرفش پریدم و گفتم :

+ به من ربطی نداره.

_ اما دلخور شدی ! نمیخوام راجع من فکر بد بکنی .

پوزخندی زدم :

+ من مثل تو نیستم جناب استاد . کسی که به بقیه انگ هرزه بودن رو میزنه و قضاوت میکنه من نیستم تویی .

Different love Story |n.s| MPRGWhere stories live. Discover now