Cambion

11

چشم های روی دیوار

گرتا یکی یکی سکوی تماشاچی هارو پایین اومد تا به جایی که بقیه نشسته بودن برسه، امیلی و شونا روی سکو نشسته بودن، در حالی که سوبین نفس زنان آب می‌نوشید، مارتی هم از حصار جلوی روشون به بازی فوتبال تعدادی از بچه ها توی زمین چمن کاری شده نگاه می‌کرد.

گرتا بین امیلی و شونا نشست و به بقیه نگاه کرد.

سوبین که تازه بازیش تموم شده بود و دونه های عرق از صورتش به پایین میچکید پرسید "خب راجع به چی میخواستی باهامون حرف بزنی؟"

امیلی نفس عمیقی کشید "پرونده ی جف رسما پرونده ی قتل اعلام شده"

مارتی به طرفشون برگشت "برای چی؟ اتفاقی افتاده؟"

"یه کاراگاه جدید اومده، اون تونسته مدارکی پیدا کنه که جف آسیب دیده و زخمی شده حالا دارن به عنوان پرونده ی قتل بررسیش میکنن"

گرتا با نگرانی پرسید" یعنی جسدشو پیدا کردن؟"

"نمیدونم.. ولی انگار اثری از جسد نبوده، هنوزم دستاشون بستست و دارن تحقیقات انجام میدن.. یا حداقل پدرم اینطوری گفت "

شونا زیر چشمی نگاهش کرد" شانس آوردی پدرت به عنوان رئیس پلیس همه چیزو بهت میگه "امیلی اخم کرد و جوابشو نداد.

سوبین سکوی پایین تر نشست" اگه بفهمن ما هم اون شب با جف بودیم برامون دردسر میشه "

مارتی نزدیک تر اومد" اگه بریم بهشون بگیم چی؟ "

" به نظرت حرفمونو باور میکنن؟ اینجوری باید ثابت کنیم خودمون جف رو نکشتیم "

گرتا زیر لب گفت" اما ما که واقعا نکشتیمش"

"آره ولی اگه بهشون بگیم یه نفرو احضار کردیم و اون کشتتش باورشون میشه؟ بهتره سکوت کنیم و امیدوارم باشیم کسی نفهمه"

" پس شما هم اون شب بودین" صدایی از پشت سر مارتی باعث شد همه برگردن و به کسی که جلوی روشون بود نگاه کنن.

با دیدن مارک که چند سکو پایین تر دست به سینه ایستاده و نگاهشون می‌کرد اخم کردن.

سوبین پرسید" از کی وایسادی به حرفامون گوش میدی؟ "

" اونقدری که همه چیزو بفهمم "مارک نزدیک تر اومد و کنار مارتی ایستاد "پس جف واقعا مرده و شما تموم مدت ازین قضیه خبر داشتین"

امیلی اخم کنان گفت "این به تو ربطی نداره"

"جالبه که من آدم بدم.. شما قتل دوستتونو پنهان کردین و دروغ گفتین "

سوبین فکشو منقبض کرد" اومدی اینارو بگی؟ "

" نه.. اومدم سوالمو تکرار کنم، جه بوم چیه؟"

سوبین ایستاد و رو در روی مارک قرار گرفت" گفتم که نمیدونم"

"همین چند دقیقه پیش خودت گفتی احضارش کردی"