28

22 6 4
                                    

طرفتو انتخاب کن

مارک با وحشت به چهره ویدل زل زد. ویدل از روی صندلی بلند شد و به سمتش اومد "انتظار نداشتم اینجا ببینمت " مارک برگشت و به جه بوم نگاه کرد. جه بوم سرشو پایین انداخت، چه برداشتی باید ازین حرکت میکرد؟ چرا ازش دفاع نمیکرد؟

مارک با دستای مشت شده به جه بوم گفت " برو کنار" میخواست بیرون بره، اما جه بوم از جلوی در تکون نخورد. مارک بین دوتاشون گیر کرده بود و ویدل هر لحظه نزدیکتر میشد. جلوی مارک ایستاد "ما میخواستیم بیایم سراغت اما تو خودت اومدی سراغمون"

مارک به سختی اب دهنش رو قورت داد، پس جه بوم این بار میخواست واقعا بکشتش؟ چرا؟ چون بهش خیانت کرده سزاوار مرگ بود؟

به عقب قدم برداشت و با بدن جه بوم برخورد کرد، به سمتش چرخید، با ترس نگاهش کرد" تو..چیکار میخوای-"

اما ویدل به وسط حرفش پرید"کارشو تموم کن جه بوم." جه بوم بلافاصله دستاشو بالا اورد و روی قفسه ی سینه مارک قرار داد. مارک نفسشو توی سینه حبس کرد، بدنش قفل شده بود و نمیتونست حرکت کنه، انگشت های جه بوم به قفسه سینش فشار میاورد تا دستشو وارد بدنش کنه. مارک خواست عقب بیاد اما ویدل هم با فاصله کمی ازشون ایستاده بود و با لذت نگاهشون میکرد. توی دلش به خودش فحش داد که چطور با حماقت تمام به اینجا اومده، چرا فکر میکرد بعد اون شب جه بوم هنوز بهش اهمیت میده و زندش میزاره. قفسه ی سینش تیر میکشید، سرشو پایین برد و به دست جه بوم زل زد، اما جه بوم دستشو حرکت نمیداد. نه جلو می برد نه پس میکشید. مارک با تردید نگاهش کرد، به شک افتاده؟ هنوزم نمیتونست بکشتش؟

جه بوم بدون اینکه به چشمای مارک نگاه کنه به ویدل گفت " من باهاش یه معامله کردم، هنوز هشت روز وقت داره".

ویدل ابروشو بالا داد" نگو هنوزم نمیخوای بکشیش".

جه بوم نگاه سردی به مارک انداخت" فقط دارم مثل خودت برای معامله ارزش قائل میشم..وقتش که برسم خودم میکشمش." مارک به چشمای پر از نفرت جه بوم زل زد، این اون چشمایی نبود که می شناخت. واقعا بیخیال مارک شده بود؟ واقعا میخواست بکشتش؟

جه بوم دستشو پایین اورد و و روشو برگردوند.

ویدل اهی کشید "امیدوارم واقعا همینطور باشه..اگه تصمیم گرفتی بکشیش پس نباید با این کار مشکلی داشته باشی." قبل ازینکه مارک بتونه عکس العمل نشون بده ویدل از موهاش گرفت و اونو به سمت خودش کشید.

بدنشو بالا آورد تا رو در روی هم قرار بگیرن. ناخن های تیزش رو روی گونه ی مارک کشید "میدونستی من عاشق خون ادمام؟ شرط میبندم خونت خیلی خوشمزست." ناخنش رو روی گونه ی مارک کشید. مارک از حس سوزش گونش و خیسی خون فریادی کشید. به دست ویدل که پشت سرش بود چنگ زد. ویدل خنده ی وحشاینه ایی کرد و زبونشو بیرون اورد و روی گونه ی خونی مارک کشید "مم عالیه..شاید بهتر باشه خودم تو رو بکشم."سرشو جلو اورد و توی چشمای مارک زل زد. مردمک های قرمزش مارک رو از ترس منجمد میکرد.

CambionWhere stories live. Discover now