35

21 7 3
                                    

راز نهفته در چشمان قرمز

سرشو روی پای جه بوم گذاشته بود و شعله های اتیش رو نگاه میکرد. خودش هم نمیدونست چرا هنوز اینجاست. چیزی تغییر نکرده، جه بوم هنوز هم میخواست اونو بکشه، همین الان هم میتونست اونو بکشه، اما تنها جایی که الان بهش ارامش میداد کنار جه بوم بود.

جه بوم در سکوت با موهاش بازی میکرد و سرشو به مبل پشتش تکیه داد.

مارک سکوتش رو شکست "درد داره ؟"

جه بوم سرشو پایین آورد "چی؟"

"مردن"

جه بوم سکوت کرد، سکوتش برای مارک آزار دهنده بود.

"اگه بگم نه، دروغ گفتم"

مارک آب دهنش رو قورت داد، چرخید و به جه بوم نگاه کرد " بهم قول بده یه جوری تمومش کنی که درد نکشم" حرکت دست جه بوم متوقف شد، انگشت هاش جمع شدن و مشتشو بالا اورد.

مارک با نگرانی بهش نگاه کرد "قول میدی مگه نه ؟" جه بوم روشو برگردوند و و به طرف دیگه ی اتاق نگاه کرد. مارک آهی کشید و دوباره چرخید تا شومینه رو نگاه کنه " مهم نیست..خوشحالم که تو انجامش میدی " جه بوم فکشو منقبص کرد، دهنش باز شد تا چیزی بگه اما دوباره سکوت کرد. مارک پشتش بود و تقلای جه بوم رو نمیدید.

همون بهتر که نمیدید.

توی چشمای جه بوم که زل میزد جز مرگ خودش چیز دیگه ایی رو نمیتونست تصور کنه. اون مردمک های قرمز به سرخی خون خودش بودن، و سرخی قربانی های قبلی که جه بوم کشته. مثل همون قربانی هم هم قرار بود بمیره. خونش ریخه میشد و لباس های جه بوم رو کثیف میکرد، طوری که خون دختر کف دستشویی رو کثیف کرده بود یا خون کریس سیگارش و بدن امیلی رو. اون خون هایی ریخته، گناهانی به گردن داشت، اون هم یه قاتل بود.

اون هم به بدی جه بومه، چرا باید زنده میموند؟ جه بوم حداقل آدم هایی رو میکشت که سزاوار مردنن، اما مارک چی؟ خون دو تا بیگناه، تازه پدرش هم بود، سه تا بیگناه روی شونه هاشه و راست راست راه میرفت.

شاید بهتر بود منتظر مرگش میموند و تلاشی برای بقا نمیکرد.

به شلوار جه بوم چنگ زد و با صدای ارومی پرسید " به نظرت من ادم بدیم ؟" صداش میلرزید، از ضعف خودش بدش میومد، چرا جلوی جه بوم خودشو کوچیک میکرد؟

جه بوم دوباره دستشو توی موهای مارک رد کرد تا نوازشش کنه. تماس دستش وجود مارک رو اروم میکرد. درست مثل اتیش توی شبای سرد جنگل اونو زنده نگه میداشت.

" جواب این سوالو فقط خودت میتونی بدی"

مارک به آتیش شومینه زل زد، با وجود کارایی که کرده ..اره بد بود. حتی شاید بدتر از جه بوم، اون لیاقت مرگ رو داشت. نمیونست این واقعیت رو قبول کنه، اما درست بود. به این دلیل اسمشو بردن، اگر گناهکار بود جه بوم به سراغش نمیومد.

CambionWhere stories live. Discover now