36

22 5 1
                                    

نقشه ی قتل و کلبه ایی در جنگل

مارک اب دهنشو قورت داد "من نمیتونم..." به لبه ی میز چوبی که کنارش بود چنگ زد.

اون ؟! جه بوم رو بکشه؟

جینیونگ بهش نزدیک شد " تو فقط لازمه چشم قرمزشو کور کنی" دستاشو دو طرف شونه های مارک گذاشت، اما مارک خودشو ازاد کرد.

"تو ..تو فکر کردی من از پس همچین کاری برمیام!؟"

جیینونگ به اطراف نگاه انداخت "تو تنها کسی هستی که میتونی بهش نزدیک شی. تا وقتی قدرتاشو داره کشتنش غیر ممکنه"

مارک سرشو تند تند تکون داد "من نمیتونم"

امیلی با کلافگی دستاشو توی هوا پرت کرد " اوه بیخیال مارک، حالا یهویی شدی قدیس؟ جفتمون میدونیم چقدر میتونی عوضی باشی" مارک با عصبانیت نگاهش کرد، دستاش مشت شد، میخواست بهش حمله کنه اما جینیونگ جلوشو گرفت " الان وقت دعوا نیست "

امیلی ادامه داد "یادت نره، ما این کارو به خاطر تو داریم انجام میدیم، پس بهتره باهامون راه بیای"

مارک دوباره به میز کنارش تکیه داد و با درموندگی زیر لب گفت " نمیتونم این کارو بکنم"..

سوبین خندید "کور کردن یه نفر که میخواد بکشتت اینقدر سخته؟"

مارک فریاد زد " نه سخته چون جه بومه" سرشو پایین انداخت"چرا متوجه نیستین..من دوستش دارم.."همشون به هم نگاه انداختن و سکوت کردن. مارک ادامه داد " شما ازم میخواین به کسی اسیب بزنم که به خاطرش حاضرم بمیرم " جینیونگ اخم کنان رو به طرف امیلی و سوبین برگشت "ممنون از اطلاعاتتون فعلا میتونید برید" سوبین دهنشو باز کرد تا حرفی بزنه اما امیلی بازوشو کشید و بیرون رفتن. میدونست الان جینیونگ به زمان و تنهایی با مارک نیاز داره تا راضیش بکنه.

جینیونگ به طرف مارک چرخید "اینقدر دوستش داری؟" مارک سرشو تکون داد.

"اما اون میخواد بکشتت"

"به نظرت قلبم این موضوع رو میدونه؟" جینیونگ دستشو روی دستهای مارک که به میز چنگ زده بود قرار داد "مارک، بعضی وقتا آدم باید تصمیم هایی بگیره که خلاف میلشه"

"این تصمیم برای کشتن یه نفره"

"یه نفری که قبلا مرده، یه قاتل که خودش صدها نفرو کشته"

مارک لبشو گزید " میدونم.." چشماش به سمت دست جینیونگ که به ارومی پشت دست خودش رو نوازش میکرد چرخید.

اون هم باعث مرگ بقیه شده بود.

"اگه از اولشم نمیتونستی انجامش بدی چرا گفتی کمکم میکنی؟" مارک سکوت کرد. حرفی نداشت که بزنه، زبونش قفل شده بود، جوابی برای جینیونگ نداشت.

جینیونگ دست ازادش رو بالا اورد. با انگشت اشارش به قفسه ی سینه ی مارک ضربه زد "چون خودتم ته دلت میدونی نمیخوای بمیری..جه بوم ادم خوبی نیست..اون لیاقتش مرگه، تا بابت کارایی که کرده تقاص پس بده ..نباید دلت براش بسوزه"

CambionWhere stories live. Discover now