'چانیول گوش کن ! اگر الان این پیشنهادو قبول نکنی خریت کردی ! شرکته میخواد رسما سه برابر بقیه نویسنده هاش بهت دستمزد بده تا فقط ۲ماه واسه مجله ی هفتگیشون داستان بنویسی ! پسر همیشه وقت برای استراحت هست اول باید موفقیت های بیشتر بدست بیاری ... بعدش خودم میبرمت تور دور دنیا تا هم عشق و صفا کنی هم استراحت یا هرچیز دیگه ای که میخوای .... تو فقط ۲ماه رو این پروژه وقت بزار !
همونطور که دست به سینه جلوی دستگاه قهوه سازش ایستاده بود و خیره به ماگ داخل دستگاه منتظر اسپرسوش بود چشم هاشو چرخوند ، بازم مدیر انتشاراتیه پول پرستش بهش زنگ زده بود و قرار بود با خزعبلاتش مبنی بر اینکه کی وقت استراحته و کی نیست حوصلشو سر ببره ولی امروز اصلا زمان مناسبی برای زنگ زدن نبود ! چون پسر نویسنده باز هم مثل اکثر روزهای اخیرش از لحظه ای که چشم هاشو باز کرده بود سردرد وحشتناکی داشت و الان واقعا پتانسیل خفه کردن یه نفرو تو خودش میدید . خوب میدونست که منظور اون عوضی از "موفقیت های بیشتر" ، بدست اوردن پول بیشتر برای کمپانی بود و همین دلیل کافیی بهش میداد برای اینکه اون شخصی که دلش میخواد خفه کنه همین رئیس "شین" بی خاصیت باشه ! این سومین بار تو یه سال گذشته بود که با این جمله ها سعی میکرد اونو از استراحت چند ماهه ای که خواسته بود منصرف کنه .
تقریبا نصف حرفهای مدیر "شین" رو نفهمیده بود چون اصلا گوش نمیداد و درواقع همشونم تکراری بودن و خوب میدونست محتواشون چیه . انگار مردک پول پرست یه متن سخنرانی آماده کرده بود و هر بار که بهش زنگ میزد همون جملات دفعات قبلی رو از رو میخوند و بهش تحویل میداد !
درواقع سعی داشت با گوش ندادن به جملاتی که یه مدت بود مثل ترشح اسید معده تو شکم خالی براش عمل میکردن و معده ی مریضشو مریض تر میکردن و تلاش برای درست کردن یه صبحونه ی عالی ، از معدش بابت اینکه حداقل اون سر صبحی بعد از شنیدن صدای حال بهم زن مدیر عوضیش باهاش لج نکرده تشکر کنه .
'پارک چانیول میشنوی چی میگم ؟ دارم میگم الان وقت استراحت نیست ! چرا توجه نمیکنی بهم ؟
این جمله ها جدید بودن ! و خب به لطف مدیر عزیزش معدش هم شروع کرد به ارور دادن و الان واقعا دلش میخواست اون مرد خرفت و پول پرست رو با دو دست خالیش خفه کنه ، یا شایدم با چاقویه میوه خوریای که تو دستش بود و داشت باهاش مربا میمالید به نون ریز ریزش کنه ! با نزدیک شدن به گوشیش که از اول مکالمه روی اسپیکر گذاشته بود و رو کانتر رهاش کرده بود ، شروع کرد به داد زدن سر مدیر نفهمش که یکسال بود درد چانیول رو نمیفهمید و فکر میکرد با بدست اوردن پول میتونه همه مشکلاتشو برطرف کنه
-این چندمین باریه که با گفتن جملاتی مثل " الان وقت استراحت نیست " میخواین منو مجبور کنین کار کنم ؟ ها ؟ ... ولی دیگه قرار نیست بخاطر طمع پول مسخره ی شما از سلامتیم بگذرم ، دفعه بعد اگه بهم زنگ بزنین و سعی کنین با این حرفای مسخره حالمو بدتر از اینی که هست کنین ازتون به جرم آسیب جسمی و روحی شکایت میکنم !
YOU ARE READING
Heaven Garden 🏡
Fanfictionاگر از پارک چانیول ، نویسنده جوان و مشهور کره ای بپرسین -به نظرت بهشت چه جور جاییه ؟ اون قطعا بهتون جواب میده : -جایی که کلبه های چوبی و کوچیک داره ، دور تا دورش رو درخت پوشونده ، به دریا نزدیکه و میشه تو ساحلش روی نیمکت های چوبی نشست و غذاهای خوشم...